رفتم لب دریا و همان ساحل ساری
رفتم لب دریا و همان ساحل ساری
یاد تو نظر آمدو آهنگ یساری
یک لحظه تو را دیدم از آن بین جماعت
در ساحل دریایی و با قوم فراری
گفتم که بیا چنگی بزن تار پریشان
چه چه بِزَند بر غزلم عین قناری
گفتی که دگر حوصله ای نیست برایم
سردم شده خواهم بِرَوَم نزد بخاری
آهسته روان گشتی و بر سوی غریبان
من ماندم و تنهایی و آن ماشین گاری
در خاطر من مانده همین خاطره تلخ
لعنت به تو و یاد تو و ناله و زاری
یاد تو نظر آمدو آهنگ یساری
یک لحظه تو را دیدم از آن بین جماعت
در ساحل دریایی و با قوم فراری
گفتم که بیا چنگی بزن تار پریشان
چه چه بِزَند بر غزلم عین قناری
گفتی که دگر حوصله ای نیست برایم
سردم شده خواهم بِرَوَم نزد بخاری
آهسته روان گشتی و بر سوی غریبان
من ماندم و تنهایی و آن ماشین گاری
در خاطر من مانده همین خاطره تلخ
لعنت به تو و یاد تو و ناله و زاری
۳.۶k
۰۱ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.