پارت۱۵
#ژان
رسیدیم به بیمارستان باوشی رو زود بردن اتاق عمل جراحی طول کشید دکتر اومد بیرون به دکتر گفتم آقای دکتر چی شد دکتر گفت ما داریم تلاش خودمونو میکنیم ایشون آسیب جدی خوردن اینو که گفت رفت رفتم عقب و چسبیدم به دیوار و انداختم رو زمین و گریه میکردم همش میگفتم همش تقصیر من بود نباید میزاشتم بره کاشکی یکم زود تر میرسیدم😭😭😭😭با خودم میگفتم باوشی همش باوشی رو صدا میزدم 😭😭😭نفسم بند اومده بود نمی تونستم نفس بکشم یه حس خفگی بهم دست داده بود یه چیز رای گلومو گرفته بود ول نمیکرد بعد بچه رسیدن بیمارستان منو توی اون حال دیدن دوییدن سمتم و زیر کتفمو گرفتن گذاشتنم رو صندلی یکی رفت برام آب آورد خوردم انگار همه چی رو سرم خراب شد همش به روبه خیره شدم یکی از بچه ها پرسید ژان خواهر باوشی چطوره گفت گریه کردم گفتم د د د دکتر گفت ک که اهم آسیب خیلی بدی دیده اهم 😭😭😭اینو که گفتم همه گریشون گرفت یکی میرفت اینور اونور یکیم انگوشتشو کرد تو موهاش منم همش جلومو سیاهی میدیدم باوشیرو از اتاق عمل آوردن بیرون چشامام بهش افتاد رفتم سمتش گفتم نفسم 😭😭😭بردنش تو بخش دوباره از دکترش پرسیدم گفتن ما مشکلو حل کردیم فقط باید صبر داشته باشیم احتمال داره دیگه بهوش نیاد اینو که گفت قلبم تیر کشید قلبم به شدت درد میکرد و نفسم گرفته بود حالم خیلی بد بود نمی تونستم کاری کنم به دکتر گفتم میتونم ببینمش دکتر گفت بله فقط یه نفر من رفتم تو رفتم دم تختش نشستم کنار تخت دستاشو گرفتم باهاش حرف زدم با گریه باوشی عشقم تو که نمیخوای منو اینجا بزاریو بری تو مگه نگفتی همیشه کنارم باشی پس چی شد تو بمیری من دیگه نمی تونم زندگی کنم باوشی چشماتو باز کن همش تقصیر من بود نباید میزاشتم 😭😭از بغلم بری کنار نباید میزاشتم اهم باوشی اون چشماتو باز کن زندگیم😭 من برا تولدت یه کادو میخواستم بدم تو گفتی که هیچوقت از پیشم نمیری باهام تا تهش هستی بی معرفت تو گفتی نمیری اهم😭😭😭 چی شد اون همه حرفا 😭😭😭باوشی لطفا اگه صدامو میشنوی اگه گریه هامو میشنوی چشماتو باز کن لطفا چشماتو باز کن من نمی تونم دیگه بدون تو زندگی کنم😭😭😭😭
بچه ها برای باوشی دعا کنید تا بیدارشه و چشماشو باز کنه😭😭😭فقط یه کار میشه کرد لایک کردن😭اگه لایک نکنید تا فردا باوشی میمیری ژانم بعدش خودکشی میکنه پس لایک کنید😭😭
رسیدیم به بیمارستان باوشی رو زود بردن اتاق عمل جراحی طول کشید دکتر اومد بیرون به دکتر گفتم آقای دکتر چی شد دکتر گفت ما داریم تلاش خودمونو میکنیم ایشون آسیب جدی خوردن اینو که گفت رفت رفتم عقب و چسبیدم به دیوار و انداختم رو زمین و گریه میکردم همش میگفتم همش تقصیر من بود نباید میزاشتم بره کاشکی یکم زود تر میرسیدم😭😭😭😭با خودم میگفتم باوشی همش باوشی رو صدا میزدم 😭😭😭نفسم بند اومده بود نمی تونستم نفس بکشم یه حس خفگی بهم دست داده بود یه چیز رای گلومو گرفته بود ول نمیکرد بعد بچه رسیدن بیمارستان منو توی اون حال دیدن دوییدن سمتم و زیر کتفمو گرفتن گذاشتنم رو صندلی یکی رفت برام آب آورد خوردم انگار همه چی رو سرم خراب شد همش به روبه خیره شدم یکی از بچه ها پرسید ژان خواهر باوشی چطوره گفت گریه کردم گفتم د د د دکتر گفت ک که اهم آسیب خیلی بدی دیده اهم 😭😭😭اینو که گفتم همه گریشون گرفت یکی میرفت اینور اونور یکیم انگوشتشو کرد تو موهاش منم همش جلومو سیاهی میدیدم باوشیرو از اتاق عمل آوردن بیرون چشامام بهش افتاد رفتم سمتش گفتم نفسم 😭😭😭بردنش تو بخش دوباره از دکترش پرسیدم گفتن ما مشکلو حل کردیم فقط باید صبر داشته باشیم احتمال داره دیگه بهوش نیاد اینو که گفت قلبم تیر کشید قلبم به شدت درد میکرد و نفسم گرفته بود حالم خیلی بد بود نمی تونستم کاری کنم به دکتر گفتم میتونم ببینمش دکتر گفت بله فقط یه نفر من رفتم تو رفتم دم تختش نشستم کنار تخت دستاشو گرفتم باهاش حرف زدم با گریه باوشی عشقم تو که نمیخوای منو اینجا بزاریو بری تو مگه نگفتی همیشه کنارم باشی پس چی شد تو بمیری من دیگه نمی تونم زندگی کنم باوشی چشماتو باز کن همش تقصیر من بود نباید میزاشتم 😭😭از بغلم بری کنار نباید میزاشتم اهم باوشی اون چشماتو باز کن زندگیم😭 من برا تولدت یه کادو میخواستم بدم تو گفتی که هیچوقت از پیشم نمیری باهام تا تهش هستی بی معرفت تو گفتی نمیری اهم😭😭😭 چی شد اون همه حرفا 😭😭😭باوشی لطفا اگه صدامو میشنوی اگه گریه هامو میشنوی چشماتو باز کن لطفا چشماتو باز کن من نمی تونم دیگه بدون تو زندگی کنم😭😭😭😭
بچه ها برای باوشی دعا کنید تا بیدارشه و چشماشو باز کنه😭😭😭فقط یه کار میشه کرد لایک کردن😭اگه لایک نکنید تا فردا باوشی میمیری ژانم بعدش خودکشی میکنه پس لایک کنید😭😭
۶.۸k
۲۹ آبان ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.