فیک مافیای خشن پارت 5
چمدونو تو همون اتاقی که خوابیده بودم گذاشتم تو اتاق یه میز بود نشستم رو میز رنگا و 3تا بوم کوچک در آوردم ساعت 10 بود نشستم تا ساعت 14 نقاشی کردم دیگه تمام دست و صورتم رنگ بود...... اسلاید 2 بوم های نقاشی ا. ت
رو صندلی نشسته بودم که تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ: دستت، ببینم چه کردی، چقدر خوشگله
ا. ت: مرسی، من برم دستامو بشورم
رفتم دستمو شستم اومدم ناهار آماده بود
پرش زمانی به 3روز بعد
صبح بود داشتم تو حیاط میگشتم که یه روی دماغم احساس کردم
. ..........
بیدار شدم تو یه اتاق تاریک بودم ، تنه یه صندلی بسته بودم
پسره اومد تو اتاق
پسره: پس بیدار شدی
ا. ت: اههه، تو باز کی هستی
پسره : من دشمن کسیم که اون تورو دوست داره اما تونه
ا. ت: اینکه دوستش دارم یا ندارم به خودم مربوطه
پسره: مهم نیست مهم اینکه دیگه نیاز نیست اون پسره رومخ ببینم
هیچی نگفتم از اتاق رفت
صدای تیر اومد
دستمو بزور باز کردم پاهامو باز کردم
در باز کردم باز نشد چون بوکس رفته بودم یه ضربه محکم زدم
و در شکست در باز کردم دیدم پهلو تهیونگ چاقو خورده
ا. ت: وایییییییییی تهیونگگگگگ
پسره : بهههه گل سر سبدمون ، بگیرنش
عصبی شدم نمیدونم چرا
اومدن طرف
خون جلو چشامام بود
از ترکیب حرکات رزمی داغونشون کردم
پسره : پس فکر کنم خودم باید کارتو تمام کنم
ا. ت: اره شایدم جابه جا
رفتم جلوش
تفنگ در آورد گذاشت رو سرم
تهیونگ : ا. تتتت
بادستم تفنگو گرفتم
ا. ت: بزنننننن
باشک نگاهم کرد
ا. ت: بزنننننن
خواست بزنه جا خالی دادم با پاهام وسط اونجاش زدم تفنگ سریع گرفتم
زدم وسطه قلبش
تهیونگ: چطوری
ا. ت: حالا ، بیا اینجا ببینم
کولش کردم
رفتیم سوار ماشین شدیم
ا . ت: الان بیمارستان ببرمت
تهیونگ: نه دکتر خودمو دارم بریم عمارت
ا. ت: اوکی
راه اوفتادیم
تهیونگ: ممنون
ا. ت: برای چی
تهیونگ: نجاتم دادی
ا. ت: لطف تو جبران کردم
تهیونگ: راستی نگفتی چطوری اون حرکتا بلدی
ا. ت: پدرم قبل مرگش منو کلاسای رزمی میبرد
تهیونگ: کاره خوبی کرد
رو صندلی نشسته بودم که تهیونگ اومد تو اتاق
تهیونگ: دستت، ببینم چه کردی، چقدر خوشگله
ا. ت: مرسی، من برم دستامو بشورم
رفتم دستمو شستم اومدم ناهار آماده بود
پرش زمانی به 3روز بعد
صبح بود داشتم تو حیاط میگشتم که یه روی دماغم احساس کردم
. ..........
بیدار شدم تو یه اتاق تاریک بودم ، تنه یه صندلی بسته بودم
پسره اومد تو اتاق
پسره: پس بیدار شدی
ا. ت: اههه، تو باز کی هستی
پسره : من دشمن کسیم که اون تورو دوست داره اما تونه
ا. ت: اینکه دوستش دارم یا ندارم به خودم مربوطه
پسره: مهم نیست مهم اینکه دیگه نیاز نیست اون پسره رومخ ببینم
هیچی نگفتم از اتاق رفت
صدای تیر اومد
دستمو بزور باز کردم پاهامو باز کردم
در باز کردم باز نشد چون بوکس رفته بودم یه ضربه محکم زدم
و در شکست در باز کردم دیدم پهلو تهیونگ چاقو خورده
ا. ت: وایییییییییی تهیونگگگگگ
پسره : بهههه گل سر سبدمون ، بگیرنش
عصبی شدم نمیدونم چرا
اومدن طرف
خون جلو چشامام بود
از ترکیب حرکات رزمی داغونشون کردم
پسره : پس فکر کنم خودم باید کارتو تمام کنم
ا. ت: اره شایدم جابه جا
رفتم جلوش
تفنگ در آورد گذاشت رو سرم
تهیونگ : ا. تتتت
بادستم تفنگو گرفتم
ا. ت: بزنننننن
باشک نگاهم کرد
ا. ت: بزنننننن
خواست بزنه جا خالی دادم با پاهام وسط اونجاش زدم تفنگ سریع گرفتم
زدم وسطه قلبش
تهیونگ: چطوری
ا. ت: حالا ، بیا اینجا ببینم
کولش کردم
رفتیم سوار ماشین شدیم
ا . ت: الان بیمارستان ببرمت
تهیونگ: نه دکتر خودمو دارم بریم عمارت
ا. ت: اوکی
راه اوفتادیم
تهیونگ: ممنون
ا. ت: برای چی
تهیونگ: نجاتم دادی
ا. ت: لطف تو جبران کردم
تهیونگ: راستی نگفتی چطوری اون حرکتا بلدی
ا. ت: پدرم قبل مرگش منو کلاسای رزمی میبرد
تهیونگ: کاره خوبی کرد
۲۱.۲k
۲۲ مرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.