نبرد سهراب با گردافرید
#نبرد_سهراب_با_گردافرید
#شاهنامه
#گردافرید نخستین شیرزن حماسۀ ملی ایران است.
گردآفریدِ دلربا و چالاک با این که در شاهنامه حضوری کوتاه دارد و شکست هم میخورد، بسیار برجسته است و یکی از گیراترین زنان شاهنامه.
وی را میتوان مانند فرانک، ارنواز و شهرناز، نمونۀ زن اصیل ایرانی دانست...
زنی بود بر سان گرد سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کس ندید...
در رهسپاری سهراب از توران به ایران، هنگامی که وی در جستجوی پدرش رستم است، با او آشنا میشویم.
در مرز توران و ایران، دژی به نام سپیددژ هست.
گُژدَهَم که یک ایرانی سالخورده است، بر آن فرمان میراند و همواره در برابر دشمن پایداری سرسختانهای میورزد و با این کار، دل همۀ ایرانیان را به آن دژ امیدوار میسازد.
گژدهم پیر، پسری خرد به نام گُستَهَم دارد، و دختری به نام گردآفرید.
سهراب ناچار است پیش از درآمدن به خاک ایران از این دژ بگذرد.
در نبرد میان سهراب و هژیر، فرماندۀ دژ، سهراب بر او پیروز میگردد.
سهراب، نخست میخواهد او را بکشد، اما سپس او را اسیر کرده راهی سپاه خود میکند. آگاهی از این رویداد، دژنشینان را سراسیمه میسازد، اما گردآفرید چنان این را مایۀ ننگ میداند که بر آن میشود خود به نبرد او رود.
سهراب در پی چالش آن شیرزن به رزمگاه درمیآید و آن دو به پرخاش و نبرد درمیآیند.
سهراب در برابر باران تیر گردآفرید، ناچار سپرش را به کار درمیآورد. وی جنگکنان نزدیک گردآفرید میشود و نیزۀ او را میگیرد. با نیزه جامۀ جنگی او را میدرد، گردآفرید شمشیر میکشد و با فرود آوردن آن نیزۀ سهراب را میشکند. سرانجام میبیند که توان رویارویی با سهراب را ندارد و میکوشد سوی دژ بگریزد. اما سهراب به او میرسد و کلاهخودش را برمیگیرد. تازه میبیند که آن پیکارگر نه مرد، بلکه دختری زیباروی است.
گردآفرید به نیرنگ دست مییازد و به سهراب میگوید که خوب نیست رزمندگان ببینند که وی در نبرد با یک دختر به چنین کوشش و رنجی گرفتار آمده و به او پیشنهاد میکند که همراهش به درون دژ برود و دژ در چنگ اوست.
سهراب که خیرۀ او شده، در دام شگرد گردآفرید میافتد. گردآفرید او را تا درب دژ میآورد، سپس با چابکدستی بسیار به درون دژ میجهد و در را میبندد. سهراب بیرون میماند. گردآفرید به بالای دژ میرود و ریشخندکنان فریاد میزند: «ترکان ز ایران نیابند جفت!»
سپس به اندرز به او میگوید که بهتر است پیش از آن که رستم به آنجا برسد، همراه سپاهش به توران برگردد
بخندید و او را به افسوس گفت
که ترکان ز ایران نیابند جفت
روشن است که گردآفرید نمیدانسته که سهراب پسر رستم و ایرانی است.
سراینده میخواهد با این گفتار ریشخندآمیز به زنان هممیهنش سخت هشدار دهد که به پیوند ترکان در نیایند
البته منظور از ترکان در شاهنامه همون تورانیان هست...
#شاهنامه
#گردافرید نخستین شیرزن حماسۀ ملی ایران است.
گردآفریدِ دلربا و چالاک با این که در شاهنامه حضوری کوتاه دارد و شکست هم میخورد، بسیار برجسته است و یکی از گیراترین زنان شاهنامه.
وی را میتوان مانند فرانک، ارنواز و شهرناز، نمونۀ زن اصیل ایرانی دانست...
زنی بود بر سان گرد سوار همیشه به جنگ اندرون نامدار
کجا نام او بود گردآفرید
که چون او به جنگ اندرون کس ندید...
در رهسپاری سهراب از توران به ایران، هنگامی که وی در جستجوی پدرش رستم است، با او آشنا میشویم.
در مرز توران و ایران، دژی به نام سپیددژ هست.
گُژدَهَم که یک ایرانی سالخورده است، بر آن فرمان میراند و همواره در برابر دشمن پایداری سرسختانهای میورزد و با این کار، دل همۀ ایرانیان را به آن دژ امیدوار میسازد.
گژدهم پیر، پسری خرد به نام گُستَهَم دارد، و دختری به نام گردآفرید.
سهراب ناچار است پیش از درآمدن به خاک ایران از این دژ بگذرد.
در نبرد میان سهراب و هژیر، فرماندۀ دژ، سهراب بر او پیروز میگردد.
سهراب، نخست میخواهد او را بکشد، اما سپس او را اسیر کرده راهی سپاه خود میکند. آگاهی از این رویداد، دژنشینان را سراسیمه میسازد، اما گردآفرید چنان این را مایۀ ننگ میداند که بر آن میشود خود به نبرد او رود.
سهراب در پی چالش آن شیرزن به رزمگاه درمیآید و آن دو به پرخاش و نبرد درمیآیند.
سهراب در برابر باران تیر گردآفرید، ناچار سپرش را به کار درمیآورد. وی جنگکنان نزدیک گردآفرید میشود و نیزۀ او را میگیرد. با نیزه جامۀ جنگی او را میدرد، گردآفرید شمشیر میکشد و با فرود آوردن آن نیزۀ سهراب را میشکند. سرانجام میبیند که توان رویارویی با سهراب را ندارد و میکوشد سوی دژ بگریزد. اما سهراب به او میرسد و کلاهخودش را برمیگیرد. تازه میبیند که آن پیکارگر نه مرد، بلکه دختری زیباروی است.
گردآفرید به نیرنگ دست مییازد و به سهراب میگوید که خوب نیست رزمندگان ببینند که وی در نبرد با یک دختر به چنین کوشش و رنجی گرفتار آمده و به او پیشنهاد میکند که همراهش به درون دژ برود و دژ در چنگ اوست.
سهراب که خیرۀ او شده، در دام شگرد گردآفرید میافتد. گردآفرید او را تا درب دژ میآورد، سپس با چابکدستی بسیار به درون دژ میجهد و در را میبندد. سهراب بیرون میماند. گردآفرید به بالای دژ میرود و ریشخندکنان فریاد میزند: «ترکان ز ایران نیابند جفت!»
سپس به اندرز به او میگوید که بهتر است پیش از آن که رستم به آنجا برسد، همراه سپاهش به توران برگردد
بخندید و او را به افسوس گفت
که ترکان ز ایران نیابند جفت
روشن است که گردآفرید نمیدانسته که سهراب پسر رستم و ایرانی است.
سراینده میخواهد با این گفتار ریشخندآمیز به زنان هممیهنش سخت هشدار دهد که به پیوند ترکان در نیایند
البته منظور از ترکان در شاهنامه همون تورانیان هست...
۳.۳k
۱۹ اسفند ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.