تصور کنید یکی از جمعه های روزای کودکیه
تصور کنید یکی از جمعههای روزای کودکیه
و ما بیدار شدیم و کنار آلادین نشستیم و منتظریم مادر صبحانه رو آماده کنه تا بعد از صرف صبحانه بزنیم به دل کوچه و تا وقتی که یادمون بیفته تکالیفمون رو انجام ندادیم به خونه برنگردیم
از سرما یخ بزنیم اما برنگردیم و بازی رو رها نکنیم
و ما بیدار شدیم و کنار آلادین نشستیم و منتظریم مادر صبحانه رو آماده کنه تا بعد از صرف صبحانه بزنیم به دل کوچه و تا وقتی که یادمون بیفته تکالیفمون رو انجام ندادیم به خونه برنگردیم
از سرما یخ بزنیم اما برنگردیم و بازی رو رها نکنیم
۳۰۳
۱۳ مرداد ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.