عشق بی انتها پارت ۳۸
#بوساگ
کوک یه دستشو گذاشت یه طرفم منم دو تا دستامو انداختم دور گردنش حلقه کردم اونم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد دماغشو نزدیک دماغم کرد و دماغمون بهم مالیدیم بعد زبونشو زد به لبام و لبامو لیس زد و کشید رو دماغم من:نکن کوک:خوشت میاد من:آره خندید گفت پس چرا میگی نکن من:میترسم آخر خیسم کنی😂 باهم زدیم زیر خنده بعد لباشو چسبوند به لبام لبامو مک زد ولی با در زدن تهیونگ از هم جدا شدیم کوک از رو تخت افتاد من:آخ کوک حالت خوبه کوک:آره خوبم کوک روبه ته کردم گفت:چرا یهو میای تو😐 ته:خوب در زدم کوک:نمی تونستی یکم دیرتر بیای من:خوب چیکار داری ته:بابا اومدم بگم ساعت ۱۱ شد من و کوک:چییییی ته:بدویید نشستید اینجا داشتیم میرفتیم من داشتم ساکمو جا میزاشتم کوک:بوساگ ساکت من:اوه رفتم ساکمو برداشتم و دوییدیم رفتیم سمت ماشین سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت فرودگاه هنوز نوبت ما نشده بود رفتیم تو فرودگاه کوک:تو بشین رو صندلی من:باشه کلی پوشونده بودیم خودمونو کوک که کلا یجوری پوشونده بود که گفتم جاییو میبینه ماسک زده بودن یه کلاهم سرشون بعد کلاهو داده بودن پایین من فقط راحت بودم من:بچه ها تابلو نکنید شک میکنن کوک ته جیمین:باشه وقتمون شد و ما رفتیم بیلیتو دادیم و رفتیم من و کوک پیش هم نشستیم جیمین و تهیونگم پیش هم بودن مام پیش هم بودیم ولی یه صندلی فاصله داشتیم که یه مرده اومد وسطمون نشست کوک:هی این چرا اومده اینجا نشسته من:جدا شدیم کوک به مرده گفت:آقا میشه جاتونو عوض کنید مرده:نه بعد هدفونو گذاشت تو گوشش کوک:هی من:بابا آروم باش تو هواپیمایم یه دقیقس همش کوک:همون یه دقیقش برای من یه عمره اما یکی اومد به مرده گفت اشتباه نشسته و پاشد رفت مام صندلی وسطمون خالی شد کوک اومد رو صندلی دوم کوک:حالا کنار همیم من:اوهوم بعد دستمو گرفت کوک:نمی ترسی من:اتفاقا خیلی میترسم ولی با وجود تو آرومم بعد سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بوس میکرد من:کوک نکن الان وقتش نیست قلقلکم میاد کوک:آخه عطرت بوی خوبی داره منم میخندیدم هواسم به دور و برم نبود(اهم اهم اینجا همه داشتن نگاه میکردن مگه فیلمه😐💔😂) اما با خندم به خودم اومدم من:خیله خوب بسه کوک:نه من:بابا همه دارن نگاه میکنن بعد یه نگاه به دور و اطرافش کرد کوک:هی به چی نگاه میکنید جلو رو نگاه کنید یدونه زدم بهش من:😐 کوک:باشه(جونگ کوک نکن بزار برسی ایتالیا اون موقع هرکاری خواستی بکن)بعد سرمو گرفت گذاشت رو شونش کوک:یکم بخواب من:باشه اونم سرشو گذاشت رو کلم و باهم خوابیدیم
کوک یه دستشو گذاشت یه طرفم منم دو تا دستامو انداختم دور گردنش حلقه کردم اونم یه دستشو دور کمرم حلقه کرد دماغشو نزدیک دماغم کرد و دماغمون بهم مالیدیم بعد زبونشو زد به لبام و لبامو لیس زد و کشید رو دماغم من:نکن کوک:خوشت میاد من:آره خندید گفت پس چرا میگی نکن من:میترسم آخر خیسم کنی😂 باهم زدیم زیر خنده بعد لباشو چسبوند به لبام لبامو مک زد ولی با در زدن تهیونگ از هم جدا شدیم کوک از رو تخت افتاد من:آخ کوک حالت خوبه کوک:آره خوبم کوک روبه ته کردم گفت:چرا یهو میای تو😐 ته:خوب در زدم کوک:نمی تونستی یکم دیرتر بیای من:خوب چیکار داری ته:بابا اومدم بگم ساعت ۱۱ شد من و کوک:چییییی ته:بدویید نشستید اینجا داشتیم میرفتیم من داشتم ساکمو جا میزاشتم کوک:بوساگ ساکت من:اوه رفتم ساکمو برداشتم و دوییدیم رفتیم سمت ماشین سوار ماشین شدیمو رفتیم سمت فرودگاه هنوز نوبت ما نشده بود رفتیم تو فرودگاه کوک:تو بشین رو صندلی من:باشه کلی پوشونده بودیم خودمونو کوک که کلا یجوری پوشونده بود که گفتم جاییو میبینه ماسک زده بودن یه کلاهم سرشون بعد کلاهو داده بودن پایین من فقط راحت بودم من:بچه ها تابلو نکنید شک میکنن کوک ته جیمین:باشه وقتمون شد و ما رفتیم بیلیتو دادیم و رفتیم من و کوک پیش هم نشستیم جیمین و تهیونگم پیش هم بودن مام پیش هم بودیم ولی یه صندلی فاصله داشتیم که یه مرده اومد وسطمون نشست کوک:هی این چرا اومده اینجا نشسته من:جدا شدیم کوک به مرده گفت:آقا میشه جاتونو عوض کنید مرده:نه بعد هدفونو گذاشت تو گوشش کوک:هی من:بابا آروم باش تو هواپیمایم یه دقیقس همش کوک:همون یه دقیقش برای من یه عمره اما یکی اومد به مرده گفت اشتباه نشسته و پاشد رفت مام صندلی وسطمون خالی شد کوک اومد رو صندلی دوم کوک:حالا کنار همیم من:اوهوم بعد دستمو گرفت کوک:نمی ترسی من:اتفاقا خیلی میترسم ولی با وجود تو آرومم بعد سرشو برد سمت گردنم و گردنمو بوس میکرد من:کوک نکن الان وقتش نیست قلقلکم میاد کوک:آخه عطرت بوی خوبی داره منم میخندیدم هواسم به دور و برم نبود(اهم اهم اینجا همه داشتن نگاه میکردن مگه فیلمه😐💔😂) اما با خندم به خودم اومدم من:خیله خوب بسه کوک:نه من:بابا همه دارن نگاه میکنن بعد یه نگاه به دور و اطرافش کرد کوک:هی به چی نگاه میکنید جلو رو نگاه کنید یدونه زدم بهش من:😐 کوک:باشه(جونگ کوک نکن بزار برسی ایتالیا اون موقع هرکاری خواستی بکن)بعد سرمو گرفت گذاشت رو شونش کوک:یکم بخواب من:باشه اونم سرشو گذاشت رو کلم و باهم خوابیدیم
۱۵.۰k
۲۷ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.