عشقی در افسانه ها پارت ۲۰
بابت حمایت ممنونم
دراکن اشاره زد که این دو نفر خم شن
ولی مایکی باجی حتی به چپ ترین نقطه راستشون هم نگرفتن
دراکن پاشد رفت سر این دو نفر رو گرفت و به زور خم کرد
مایکی آروم:کنچین
باجی اروم:ولم کن
کاگایا:لطفا پاشید لازم نیست خم شید
اون ها هم پا شدن
خلاصه همه با هم آشنا شدن و حرف زدن
کاگایا سمت شما:دخترم فک میکنم چیزی میخواستید به من بگید؟
ا.ت:آره خوب باید با شما تنها صحبت کنم
شما دو نفر رفتید داخل یه اتاق(ذهنتون به جای بدی نکشه)و شما سیر تا پیاز ماجرا رو گفتید و کاگایا هم شما رو دل داری میداد
از اون جایی که شینوبو خیلی فوضول بود همه رو دعوت کرد که فال گوش وایستن
سانمی وقتی ماجرا رو شنید خیلی ناراحت شد چون خیلی دوست داشت ولی نمیشد از چهرش این رو فهميد
همه گوش هاشون رو گذاشته بودن رو در و داشتن گوش میدادن
شما که متوجه این موضوع شدی همین طور که با کاگایا صحبت میکردید آروم رفتید و در رو باز کردین
همه:نهههههههههه
و افتادن رو هم و با لبخند کاگایا رو نگاه میکردن
مایکی:فک کنم بدبخت شدیم
سانمی:فک نکن چون واقعا بدبخت شدیم
کاگایا:که فال گوش وای میستادید نه؟
همه:نه
کاگایا:از این که من رو سر بلند کردن ممنونم
همه:خواهش
ا.ت:حالا که همه از این وضعیت خبر دارن من میخوام بگم که قصد دارم با اجازه شما کار های تحقیقاتی و دارو سازی شینوبو رو گردن بگیرم و بیرون از معبد اژدهای سیاه زندگی کنم تا با دنیای میرون آشنا شم
همه خوشکشون زده بود
کاگایا:تو از این کارت مطمئن هستی
ا.ت:اره
تنگن:تو واقعا میخوای بری؟
یوریجی:اين هم یکی از اون شوخی های خرکی ات هست؟
ا.ت:من در این باره مطمئن هستم
خلاصه همه پاشدن و آمدن رو مبل نشستن که گنیا گفت من باید یه سر برم پیش تانجیرو
سانمی:ا.ت یه دقیقه بیا اتاق من
تو و سانمی پاشید برید که مایکی چشبید
مایکی:من هم میخوام بیام
سانمی:نمیشه
مایکی با اخم کیوت:باشه
*داخل اتاق در قفل هست*
ا.ت:سانمی چی کارم داری؟
سانمی آمد نزدیکت و بت یه حرکت پیرهن ات رو پاره کرد
ا.ت دور سینه هاش باند پیچیده
ا.ت:داری چه غلطی میکنی
🔞سانمی بدونه توجه به حرفت پرتت کرد رد تخت و روت خیمه زد
پیشونیش رو به پیشونیت چسبوند
*عکس۲*
شروع کرد به بوسیدنت و بازی کردن با زبونت
نفس کم آورده بودین پس زبون اش رو از دهنت بیرون آورد
و به خواطر این کار یه رشته بزاق بینتون ایجاد شد
ویو برقیه
هم سکوت کرده بودن
مایکی سمت شینوبو:میتونم یه سوال بپرسم
شینوبو:بپرس
مایکی:کریسمس ۳ سال پیش چی شده؟
همه آب دهنشون رو قورت دادن
شینوبو:نمیتونم بگم
مایکی:بگو به ا.ت نميگم
شینوبو:کاگایا ساما بگم
کاگایا:بگو
کریسمس ۳ سال پيش.......
خوب سانمی با ا.ت چی کار میکنه؟
کریسمس ۳ سال پیش چی شده؟حتما تو کامنتا بگید
یه همایت نشه؟
دراکن اشاره زد که این دو نفر خم شن
ولی مایکی باجی حتی به چپ ترین نقطه راستشون هم نگرفتن
دراکن پاشد رفت سر این دو نفر رو گرفت و به زور خم کرد
مایکی آروم:کنچین
باجی اروم:ولم کن
کاگایا:لطفا پاشید لازم نیست خم شید
اون ها هم پا شدن
خلاصه همه با هم آشنا شدن و حرف زدن
کاگایا سمت شما:دخترم فک میکنم چیزی میخواستید به من بگید؟
ا.ت:آره خوب باید با شما تنها صحبت کنم
شما دو نفر رفتید داخل یه اتاق(ذهنتون به جای بدی نکشه)و شما سیر تا پیاز ماجرا رو گفتید و کاگایا هم شما رو دل داری میداد
از اون جایی که شینوبو خیلی فوضول بود همه رو دعوت کرد که فال گوش وایستن
سانمی وقتی ماجرا رو شنید خیلی ناراحت شد چون خیلی دوست داشت ولی نمیشد از چهرش این رو فهميد
همه گوش هاشون رو گذاشته بودن رو در و داشتن گوش میدادن
شما که متوجه این موضوع شدی همین طور که با کاگایا صحبت میکردید آروم رفتید و در رو باز کردین
همه:نهههههههههه
و افتادن رو هم و با لبخند کاگایا رو نگاه میکردن
مایکی:فک کنم بدبخت شدیم
سانمی:فک نکن چون واقعا بدبخت شدیم
کاگایا:که فال گوش وای میستادید نه؟
همه:نه
کاگایا:از این که من رو سر بلند کردن ممنونم
همه:خواهش
ا.ت:حالا که همه از این وضعیت خبر دارن من میخوام بگم که قصد دارم با اجازه شما کار های تحقیقاتی و دارو سازی شینوبو رو گردن بگیرم و بیرون از معبد اژدهای سیاه زندگی کنم تا با دنیای میرون آشنا شم
همه خوشکشون زده بود
کاگایا:تو از این کارت مطمئن هستی
ا.ت:اره
تنگن:تو واقعا میخوای بری؟
یوریجی:اين هم یکی از اون شوخی های خرکی ات هست؟
ا.ت:من در این باره مطمئن هستم
خلاصه همه پاشدن و آمدن رو مبل نشستن که گنیا گفت من باید یه سر برم پیش تانجیرو
سانمی:ا.ت یه دقیقه بیا اتاق من
تو و سانمی پاشید برید که مایکی چشبید
مایکی:من هم میخوام بیام
سانمی:نمیشه
مایکی با اخم کیوت:باشه
*داخل اتاق در قفل هست*
ا.ت:سانمی چی کارم داری؟
سانمی آمد نزدیکت و بت یه حرکت پیرهن ات رو پاره کرد
ا.ت دور سینه هاش باند پیچیده
ا.ت:داری چه غلطی میکنی
🔞سانمی بدونه توجه به حرفت پرتت کرد رد تخت و روت خیمه زد
پیشونیش رو به پیشونیت چسبوند
*عکس۲*
شروع کرد به بوسیدنت و بازی کردن با زبونت
نفس کم آورده بودین پس زبون اش رو از دهنت بیرون آورد
و به خواطر این کار یه رشته بزاق بینتون ایجاد شد
ویو برقیه
هم سکوت کرده بودن
مایکی سمت شینوبو:میتونم یه سوال بپرسم
شینوبو:بپرس
مایکی:کریسمس ۳ سال پیش چی شده؟
همه آب دهنشون رو قورت دادن
شینوبو:نمیتونم بگم
مایکی:بگو به ا.ت نميگم
شینوبو:کاگایا ساما بگم
کاگایا:بگو
کریسمس ۳ سال پيش.......
خوب سانمی با ا.ت چی کار میکنه؟
کریسمس ۳ سال پیش چی شده؟حتما تو کامنتا بگید
یه همایت نشه؟
۱۵.۷k
۱۷ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۵۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.