Colored stars
part ②⑥
کوک: من دیگه نمیتونم دیگه تحمل هیچیو ندارم
ته: فعلا من میرم
کوک: خداحافظ تهیونگ هیونگ
ته: چرا همه باهات بد رفتار میکنن
کوک: چون از من هق بدشون میاد " گریه "
سرمو چرخوندم که همه رو پشت در اتاقم دیدم
اسامی: تـ..... تو این فکرو درمورد ما میکنی؟
کوک: من هیچ دروغی نمیگم هق " گریه "
میسو: ما نگران خودتیم وقتی صبح را قیافه ای رنگ پریده دیدیمت یا صدای گرفتت یا چشمای سرخت ما فقط نگران توییم
اومدن نزدیک بشن بهم که رفتم عقب
هانول: پشمام چقدر اینجا قشنگه
هانا: کوک از ما نترس این ماییم
کوک: هیچ کدوم اینا شما نیستین
که یکی پامو گرفت همون یارو بود که نمرده بود
کوک: هـ... هیونگ " ترس "
ته: حروم زاده تو چطور زنده ای
چهار گلوله تو سرش خالی کرد
ته: بشین رو تختت ببینم چیزی به پات نزده
نشستم و اروم یه تیکه از پاچه ی شلوارمو بالا داد و با دقت به پام نگا کرد
ته: حروم زاده جیمین اون بی صاحابو بده
یه دستمال اغشته به الکل روی مچ پام کشید و تمیزش کرد
ته: پات نمیسوزه؟
کوک: نه چرا باید بسوزه
یه سوزن فرو کرد تو مچ پام
کوک: آخ چرا این کارو میکنی
هوپی: اون ازش استفاده کرده دزد خوبیه
ته: برو عقب تر
جیا: شما جرا هیچ کاری نمیکنید
ته: چون خرن خب بیاین اینجا من که نمیتونم یه تیکه فلزو تنهایی در بیارم
کوک؛ حرفمو پس میکیرم خیلی میسوزه
ته: رو شکمت بخواب اوکی
اونجوری خوابید و خیلی پام درد میکرد سرمو بخاطر درد پام محکم توب بالشت فرو کردم
جیمین: خودت خفه میشی چیزی از درد پات کم نمیکنه پس ادم باش
ته: یه لحظه صبر کن
دست کشید رو سطح پام
ته: نیست فلزه نیست
هوپی: یعنی چی
کوک: خب پس ولم کنید
جیمین: سه دو یک
یه لحظه درد تو تمام بدنم پیچید و اخرش تمامش به سرم منتقل شد
ته: درد خیلی زیادی داره ولی بعدش هیچ دردی نداری خب بشین
هانول: تو واقعا درمورد ما اینطوری فکر میکنی؟
بلند شدمو سریع از پله ها رفتم پایین و رفتم تو اتاق نقاشی
کوک: کجاست بزا ببینم
میسو: جواب مارو بده
روی یه بوم نوشتم " 나에게서 떨어져 "
( به معنای از من دور بشید)
اسامی: راحت باش بگو همون فکرو میکنی
کوک: پس اگه اینطوری نمیفهمین خیلی راحت بهتون میگم بزار مثال بزنم برای شما سخته خدمتکار یک نفر باشین بدون حقوق درسته " سرد"
همه: اهوم
کوک: مظلومیتم توی زندگی همین نقشو داره تو زیر سلطه ی یه نفر نیستی زیر سلطه ی هزاران نفری به غیر از یه نفر ولی به غیر از عذاب وجدان و استرس هیچی بهت نمیرسه "سرد"
اسامی: احتمالا اون یه نفر برای تو من بودم مگه نه
کوک: من بهتون گفتم حالا برید بیرون " سرد "
سرمو چرخوندم که متوجه ی یه در شدم رفتم سمتش و بازش کردم
اسامی: نرو اون تو " داد "
رفتم اون تو چراغشو روشن کردم و از روی تمام نقاشیا پارچه هاشو کشیدم و...
کوک: من دیگه نمیتونم دیگه تحمل هیچیو ندارم
ته: فعلا من میرم
کوک: خداحافظ تهیونگ هیونگ
ته: چرا همه باهات بد رفتار میکنن
کوک: چون از من هق بدشون میاد " گریه "
سرمو چرخوندم که همه رو پشت در اتاقم دیدم
اسامی: تـ..... تو این فکرو درمورد ما میکنی؟
کوک: من هیچ دروغی نمیگم هق " گریه "
میسو: ما نگران خودتیم وقتی صبح را قیافه ای رنگ پریده دیدیمت یا صدای گرفتت یا چشمای سرخت ما فقط نگران توییم
اومدن نزدیک بشن بهم که رفتم عقب
هانول: پشمام چقدر اینجا قشنگه
هانا: کوک از ما نترس این ماییم
کوک: هیچ کدوم اینا شما نیستین
که یکی پامو گرفت همون یارو بود که نمرده بود
کوک: هـ... هیونگ " ترس "
ته: حروم زاده تو چطور زنده ای
چهار گلوله تو سرش خالی کرد
ته: بشین رو تختت ببینم چیزی به پات نزده
نشستم و اروم یه تیکه از پاچه ی شلوارمو بالا داد و با دقت به پام نگا کرد
ته: حروم زاده جیمین اون بی صاحابو بده
یه دستمال اغشته به الکل روی مچ پام کشید و تمیزش کرد
ته: پات نمیسوزه؟
کوک: نه چرا باید بسوزه
یه سوزن فرو کرد تو مچ پام
کوک: آخ چرا این کارو میکنی
هوپی: اون ازش استفاده کرده دزد خوبیه
ته: برو عقب تر
جیا: شما جرا هیچ کاری نمیکنید
ته: چون خرن خب بیاین اینجا من که نمیتونم یه تیکه فلزو تنهایی در بیارم
کوک؛ حرفمو پس میکیرم خیلی میسوزه
ته: رو شکمت بخواب اوکی
اونجوری خوابید و خیلی پام درد میکرد سرمو بخاطر درد پام محکم توب بالشت فرو کردم
جیمین: خودت خفه میشی چیزی از درد پات کم نمیکنه پس ادم باش
ته: یه لحظه صبر کن
دست کشید رو سطح پام
ته: نیست فلزه نیست
هوپی: یعنی چی
کوک: خب پس ولم کنید
جیمین: سه دو یک
یه لحظه درد تو تمام بدنم پیچید و اخرش تمامش به سرم منتقل شد
ته: درد خیلی زیادی داره ولی بعدش هیچ دردی نداری خب بشین
هانول: تو واقعا درمورد ما اینطوری فکر میکنی؟
بلند شدمو سریع از پله ها رفتم پایین و رفتم تو اتاق نقاشی
کوک: کجاست بزا ببینم
میسو: جواب مارو بده
روی یه بوم نوشتم " 나에게서 떨어져 "
( به معنای از من دور بشید)
اسامی: راحت باش بگو همون فکرو میکنی
کوک: پس اگه اینطوری نمیفهمین خیلی راحت بهتون میگم بزار مثال بزنم برای شما سخته خدمتکار یک نفر باشین بدون حقوق درسته " سرد"
همه: اهوم
کوک: مظلومیتم توی زندگی همین نقشو داره تو زیر سلطه ی یه نفر نیستی زیر سلطه ی هزاران نفری به غیر از یه نفر ولی به غیر از عذاب وجدان و استرس هیچی بهت نمیرسه "سرد"
اسامی: احتمالا اون یه نفر برای تو من بودم مگه نه
کوک: من بهتون گفتم حالا برید بیرون " سرد "
سرمو چرخوندم که متوجه ی یه در شدم رفتم سمتش و بازش کردم
اسامی: نرو اون تو " داد "
رفتم اون تو چراغشو روشن کردم و از روی تمام نقاشیا پارچه هاشو کشیدم و...
۴.۴k
۰۵ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.