عاشقانه
دل که بیمار ِ تو شد ، ای خوش مداوا کردنت
جان پریشان می شود ، از فرط ِ حاشا کردنت
غرق ِ چشمان ِ توام ، آن آبی ِ بی انتها
بس که شیرین است در ، تُنگ ِ دلم جا کردنت
گوهری ، دُرّی و نابی ، دل نشان و دلنشین
وَه که می ارزد به اقیانوس ، پیدا کردنت
تا تو پیدا در منی ، چون ماه در مرداب ِ جان
بُرده ای دل را ، منم محو ِ تماشا کردنت
کردی اهلی قلب ِ من را و ، نمی فهمَم دگر
چیست از دلداه ات ، اینگونه پروا کردنت ؟
می رود جانم ، پی ِ یک دَم که انکارم کنی
زنده ام اما ، به اکسیر ِ تمنّا کردنت .
جان پریشان می شود ، از فرط ِ حاشا کردنت
غرق ِ چشمان ِ توام ، آن آبی ِ بی انتها
بس که شیرین است در ، تُنگ ِ دلم جا کردنت
گوهری ، دُرّی و نابی ، دل نشان و دلنشین
وَه که می ارزد به اقیانوس ، پیدا کردنت
تا تو پیدا در منی ، چون ماه در مرداب ِ جان
بُرده ای دل را ، منم محو ِ تماشا کردنت
کردی اهلی قلب ِ من را و ، نمی فهمَم دگر
چیست از دلداه ات ، اینگونه پروا کردنت ؟
می رود جانم ، پی ِ یک دَم که انکارم کنی
زنده ام اما ، به اکسیر ِ تمنّا کردنت .
۱۴.۲k
۱۳ تیر ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.