حوس عشق پارت ۷۴
از هم دیگه معذرت خواهی کردیم و رفتیم تو اتاقامون من:جونگ کوک من میرم مسواک بزنم کوک:باشه برو دیر نکنیا من:باشه رفتم مسواکمو زدم اومدم بیرون دیدم تهیونگ جلوم ظاهر شد من:تهیونگ چیه تهیونگ:یکم دلم درد میکرد هنوز من:بزار یه چیزی برات درست کنم بخوری یه دمنوش درست کنم تهیونگ:ممنون رفت دسشویی منم رفتم براش درست کردم دمنوشو درست کردم اومد بیرون رفتم و دادم بهش من:بیا اینو بخور زود خوب میشی تهیونگ:بازکه سم نریختی توش ازت ترسیدم😐😂 من:نخیرم نریختم اون حقتون بود☺😂 تهیونگ:درسته😂 من:😂 دمنوشو خورد و لیوانو داد بهم رفتم یهو صدام کرد تهیونگ:میرا یه لحظه برگشتم رفتم جلو یهو اومد بغلم کرد منم بغلش کردم تهیونگ:تو بهترین خواهر دنیایی بعد لبخند زدم از تو بغلم اومد بیرون و گونمو بوسید و گفت تهیونگ:شب بخیر خواهری من:شب داداشی یهو هنگید من:تهیونگ چیه تهیونگ:اممم میرا😶 (بله جونگ کوک دست به سینه پشت سر میرا وایساده شبی جن😐😂😂😂) تهیونگ اونور و نگاه میکرد برگشتم دیدم جونگ کوک اینه جن پشتمه ۱۰ متر پریدم هوا من:هی ترسیدم پشتمو نگاه کردم دیدم تهیونگ نیست من:خیلی ممنون از اینکه کنارم بودی ☺(بله تهیونگ در رفت😐😂😂😂) کوک:توضیحی برای این دو حرکت نداری من:کودوم کوک:بوس بغل من:عشقم خودت که دیدی خواهر برادری بودیم کوک:آره دیدم من:پس چی میگی کوک:قهلم من:چلا کوک:چون تو بغلم نکردی من:پس منم قهلم بعد دست به سینه لبامو آویزون کردم رفتم تو اتاق اونم اومد رو تخت نشستیم با فاصله من به دیوار روبه رو نگاه میکردم که جونگ کوک طاقت نیاورد کوک:عشقم قهری من آشتی کردم زندگیم فدات بشم همه ی عمرم یکم اونوری شدم پشتمو کردم بهش کوک:قهر نکنی میمیرما من:خدانکنه یهو دوتا دستاشو دور شیکمم پیچید و بغلم کرد
۳۶.۷k
۲۱ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.