𝑃𝑎𝑟𝑖𝑠 𝑤𝑒𝑎𝑡ℎ𝑒𝑟 ☕🎻🤎
𝑃𝑎𝑟𝑖𝑠 𝑤𝑒𝑎𝑡ℎ𝑒𝑟 ☕🎻🤎
𝐴𝑑𝑚𝑖𝑛:𝑛𝑎𝑏𝑖🤍🤎
𝑘𝑎𝑝𝑙𝑒: 𝑇𝑎𝑒ℎ𝑦𝑢𝑛𝑔 𝑎𝑛𝑑 𝑀𝑖𝑠𝑜 (𝐴..𝑇)🤍🤎
𝑃𝑎𝑟𝑡۲
___________________________________________________________
مرد سرش رو انداخت و سعی کرد بغضش رو قورت بده
$ ولی وقتی که رسیدیم خونه کاملا سوخته بود
پلیسا و آتش نشان ها گفتن که اثری از یه پسر بچه توی خونه نیست
پلیسا گفتن که احتمالش هست که فرار کرده باشی ولی آتش نشان ها میگفتن که توی آتش سوختی
ما نمیخواستیم باور کنیم که تو سوختی واسه همین داشتیم دنبال تو میگشتیم
یکی از دوربین های همسایه مون رو به خیاط پشتی ما بود و فهمیدیم که تو از حیاط پشتی فرار کردی
توی کل کشور دنبال تو میگشتن ولی اثری ازت نبود، به هر کسی که فکرش رو کنی پول دادیم ولی نتونستیم پیدات کنیم
بعد از ۶ سال که تورو گم کرده بودیم تصمیم گرفتیم که از کره بریم چون هر جای کره یه خاطره ای ازت داشتیم
رفتیم پاریس و اونجا شرکت رو دوباره راه انداختیم
و با همون روال داشتیم دنبالت میگشتیم
چند روز پیش پلیس کیم که تازه وارد اداره پلیس شده، بهمون یه ایده ای داد
گفت که تموم بیمارستان ها رو روزی که تو گم شدی بگردیم
از اونجایی که اسمت عوض شده بود ، یه پسر بچه ای رو پیدا کردیم که نزدیک خونه تصادف کرده بود و خافظه اش رو گم کرده بود
و بعدش به پرورشگاه فرستاده بودنش
آدرس پرورشگاه رو پیدا کردیم و فهمیدیم که بعد از ۱۸ سالگیت از اونجا رفتی
چون دیگه اسم جدیدت رو میدونستیم تونستیم پیدات کنیم
تهیونگ؟! پسرم ما تموم مدت داشتیم دنبال تو میگشتیم
لطفا از ما دلخور نباش، ما دیگه طاقت دوریتو نداریم
و با جمله آخرش مرد زد زیر گریه
چی میتونست بگه؟
بهشون میگفت که تموم این مدت داشت خانواده اش رو تصور میکرد که ممکنه چجور آدمایی باشن؟
چطوری بهشون میگفت که هر روز توی پرورشگاه به امید اینکه شاید خانواده اش بیان دنبالش بیدار میشد؟
توی ذهنش داشت با خودش کلنجکار میرفت ولی سوالی که خیلی دوست داشت جوابش رو بدونه به زبون اورد
_ الان چی میشه؟
با این جمله، زن سرش رو بالا اورد و به چشمای سوالی پسردخیره شد
& میخوایم زندگی جدیدی رو کنارت شروع کنیم، تهیونگ پسرم! میتونی منو دوباره به عنوان مادرت بپذیری؟!
زن با التماس به چشماش خیره شده بود
میتونست؟
خب معلومه که میتونست!
تموم این ۲۰ سال منتظر کسی بود که مادر صداش کنه و یه پدر پشت و پناهش باشه
_ میدونید، تقصیر شما نبود که خونه آتش گرفت و تقصیر منم نبود که فراموشی گرفتم، شاید سرنوشتمون این بود و میتونم بگم که...
مکث کرد!
چطوری به زبون می اورد؟
نفس عمیقی کشید و سعی کرد کلمه هاش رو به زبون بیاره
_ بیاید دوباره یه خانواده شیم!
★★★★★★★★
لامصب ویسگون پارت شخصیت هارو پاکیده😐💔
𝐴𝑑𝑚𝑖𝑛:𝑛𝑎𝑏𝑖🤍🤎
𝑘𝑎𝑝𝑙𝑒: 𝑇𝑎𝑒ℎ𝑦𝑢𝑛𝑔 𝑎𝑛𝑑 𝑀𝑖𝑠𝑜 (𝐴..𝑇)🤍🤎
𝑃𝑎𝑟𝑡۲
___________________________________________________________
مرد سرش رو انداخت و سعی کرد بغضش رو قورت بده
$ ولی وقتی که رسیدیم خونه کاملا سوخته بود
پلیسا و آتش نشان ها گفتن که اثری از یه پسر بچه توی خونه نیست
پلیسا گفتن که احتمالش هست که فرار کرده باشی ولی آتش نشان ها میگفتن که توی آتش سوختی
ما نمیخواستیم باور کنیم که تو سوختی واسه همین داشتیم دنبال تو میگشتیم
یکی از دوربین های همسایه مون رو به خیاط پشتی ما بود و فهمیدیم که تو از حیاط پشتی فرار کردی
توی کل کشور دنبال تو میگشتن ولی اثری ازت نبود، به هر کسی که فکرش رو کنی پول دادیم ولی نتونستیم پیدات کنیم
بعد از ۶ سال که تورو گم کرده بودیم تصمیم گرفتیم که از کره بریم چون هر جای کره یه خاطره ای ازت داشتیم
رفتیم پاریس و اونجا شرکت رو دوباره راه انداختیم
و با همون روال داشتیم دنبالت میگشتیم
چند روز پیش پلیس کیم که تازه وارد اداره پلیس شده، بهمون یه ایده ای داد
گفت که تموم بیمارستان ها رو روزی که تو گم شدی بگردیم
از اونجایی که اسمت عوض شده بود ، یه پسر بچه ای رو پیدا کردیم که نزدیک خونه تصادف کرده بود و خافظه اش رو گم کرده بود
و بعدش به پرورشگاه فرستاده بودنش
آدرس پرورشگاه رو پیدا کردیم و فهمیدیم که بعد از ۱۸ سالگیت از اونجا رفتی
چون دیگه اسم جدیدت رو میدونستیم تونستیم پیدات کنیم
تهیونگ؟! پسرم ما تموم مدت داشتیم دنبال تو میگشتیم
لطفا از ما دلخور نباش، ما دیگه طاقت دوریتو نداریم
و با جمله آخرش مرد زد زیر گریه
چی میتونست بگه؟
بهشون میگفت که تموم این مدت داشت خانواده اش رو تصور میکرد که ممکنه چجور آدمایی باشن؟
چطوری بهشون میگفت که هر روز توی پرورشگاه به امید اینکه شاید خانواده اش بیان دنبالش بیدار میشد؟
توی ذهنش داشت با خودش کلنجکار میرفت ولی سوالی که خیلی دوست داشت جوابش رو بدونه به زبون اورد
_ الان چی میشه؟
با این جمله، زن سرش رو بالا اورد و به چشمای سوالی پسردخیره شد
& میخوایم زندگی جدیدی رو کنارت شروع کنیم، تهیونگ پسرم! میتونی منو دوباره به عنوان مادرت بپذیری؟!
زن با التماس به چشماش خیره شده بود
میتونست؟
خب معلومه که میتونست!
تموم این ۲۰ سال منتظر کسی بود که مادر صداش کنه و یه پدر پشت و پناهش باشه
_ میدونید، تقصیر شما نبود که خونه آتش گرفت و تقصیر منم نبود که فراموشی گرفتم، شاید سرنوشتمون این بود و میتونم بگم که...
مکث کرد!
چطوری به زبون می اورد؟
نفس عمیقی کشید و سعی کرد کلمه هاش رو به زبون بیاره
_ بیاید دوباره یه خانواده شیم!
★★★★★★★★
لامصب ویسگون پارت شخصیت هارو پاکیده😐💔
۳.۰k
۰۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.