عاشقانه
کاش در سُفره ی دل این در و دیوار نبود
کاش در گِردِ و برم این همه خونخوارنبود
کاش می شد که روم درسحری کوی دگر
عشق لیلی به سر و جُز نفسش یار نبود
کاش می شد بزنم بر دلِ تاریکی شب
کورِ عالم شُده و دیده به دیدار نبود
مُردم از دون صفتانِ شبِ بیدادِ کبیر
کاش در روی زمین در پی گُل خار نبود
عالم عشق تباه و شب بیهوده روان
کاش آن رهزنِ دل در شبِ طرّار نبود
رختِ نو پوشم و گیسوی شبم باز کنم
کاش در گِردِ و برم این همه خونخوارنبود
کاش می شد که روم درسحری کوی دگر
عشق لیلی به سر و جُز نفسش یار نبود
کاش می شد بزنم بر دلِ تاریکی شب
کورِ عالم شُده و دیده به دیدار نبود
مُردم از دون صفتانِ شبِ بیدادِ کبیر
کاش در روی زمین در پی گُل خار نبود
عالم عشق تباه و شب بیهوده روان
کاش آن رهزنِ دل در شبِ طرّار نبود
رختِ نو پوشم و گیسوی شبم باز کنم
۸.۱k
۰۹ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.