رویایی که تبدیل به واقعیت شد پارت ۹
کوک:هوم پایه تو وصته بعد گرفت بغلم کرد منم بغلش کردم من:یه سوال کوک:هوم من:اگه اون مرده بخواد باهام کاری کنه تو چیکار میکنی کوک:اون هیچ وقت دستش بهت نمیرسه یعنی اجازه نمیدم نمیزارم کسی به چیزی که ماله منه دست بزنه من:الان من مال توام کوک:اوهوم همینطوره همینجوری درحال حرف زدن بودیم که در زدن کوک:بله من:برو ببین شاید یکی از پسرا باشه خوب کوک:باشه رفت در اتاقو باز کرد کوک:بله تهیونگ:یه دقیقه در و باز کن کوک:چیه تهیونگ:میگم در و باز کن نمیخورمتون در و باز کرد کوک:بله بفرما تهیونگ:اینو مال گائول آوردم مال تو نه ها مال گائول شیرموز کوک:🤤 گائول من انقدر مهربون هست بخواد به منم بده برگشت طرفم کوک:مگه نه من:نمیدونم کوک:😐 بعد بهم خیلی مظلوم نگاه کرد کوک:🙁🙁🙁 من:ایخخخخخ باشه بهت میدم کوک:بیا دیدی تهیونگ:اوکی و توام خودتو لوس نکردی کوک:شیرموزو میدی یا نه تهیونگ:اینم دو تا نی کوک:دست شما درد نکنه حالا برو 😊😐 تهیونگ اومد حرف بزنی جونگ کوک در و بست و قیافه ای که جونگ کوک موقع بستن داشت
☺👈
کوک:بیا من:مرسی کوک:شیرموز دوست داری من:اوهوم کوک:پس بخور من:تو هم بخور چشمات برق میزنه نگاه کن بیا اوکی خودم میخورم نی رو کردم تو دهنم و داشتم میخوردم که خودش اومد اون یکی نی رو گرفت من:😂کوک:🙂 تا تهشو باهم خوردیم بعد که تموم شد نگاهمون بهم دوخت شد کوک:😍 من:😍 کوک:چشمات منو جذبت میکنه عسلیه کلا وابستت شدم چی میشد پیش خود میموندی من:یعنی اگه آبجیم در مورد من و تو بفهم خونه رو منفجر میکنه😐😂😂🤣 کوک:خوب بهش بگو بهتر از اینکه از یکی دیگه بشنوه من:جونگ کوک من فقط هفت ماه اینجام کوک:ی ی یعنی میخوای بری من:نمیدونم باید اجازمو بگیرم از مامان بابام یهو خنده ای که داشت رفت و خیلی ناراحت شد و بعد گرفت محکم بغلم کرد کوک:اگه بری منم باهات میام
☺👈
کوک:بیا من:مرسی کوک:شیرموز دوست داری من:اوهوم کوک:پس بخور من:تو هم بخور چشمات برق میزنه نگاه کن بیا اوکی خودم میخورم نی رو کردم تو دهنم و داشتم میخوردم که خودش اومد اون یکی نی رو گرفت من:😂کوک:🙂 تا تهشو باهم خوردیم بعد که تموم شد نگاهمون بهم دوخت شد کوک:😍 من:😍 کوک:چشمات منو جذبت میکنه عسلیه کلا وابستت شدم چی میشد پیش خود میموندی من:یعنی اگه آبجیم در مورد من و تو بفهم خونه رو منفجر میکنه😐😂😂🤣 کوک:خوب بهش بگو بهتر از اینکه از یکی دیگه بشنوه من:جونگ کوک من فقط هفت ماه اینجام کوک:ی ی یعنی میخوای بری من:نمیدونم باید اجازمو بگیرم از مامان بابام یهو خنده ای که داشت رفت و خیلی ناراحت شد و بعد گرفت محکم بغلم کرد کوک:اگه بری منم باهات میام
۱۰.۶k
۱۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.