"شایدمن زود باورت کردم"P¹
"شایدمنزودباورتکردم"P¹
اتویو
سلام! من لی ات هستم.
¹سالی میگذره که با تهیونگ تو رابطم، قصدمونم جدیه و قراره همو به خانواده هم معرفی کنیم.
راستش من مطمئن نیستم برادرم یونگ، اجازهی این انتخابمو بده، ولی غلط کرده باید اجازه بده!
عه! خودِ تهیونگ همین الان داره بهم زنگ میزنه؛ چقدر حلالزاده(ما تو خونمون هروقت بحث یکی میشه بعد طرف پیداش میشه میگیم چقدر حلالزادس طرف😂)
ات ـ الو؟
تهیونگ ـ سلام بیبی! چطوری فداتشم؟
ات ـ سلام ددی..خوبم تو چطوری؟
تهیونگ ـ اخ من قربونِ اون ددی گفتنت برم!مرسی منم خوبم بیب! نظرت راجب یه دور دور چیه؟
ات ـ عوومم..نیم ساعت دیگه دم در باش"خنده"
تهیونگ ـ چشم..قربون اون خندههات برم!
ات ـ انقدر قربون صدقم نرو..اب شدم
تهیونگ ـ قربون اب شدنـ..
ات ـ عهههه بروو بزار اماده شم"خنده"
تهیونگ ـ باشه"خنده" فعلا کیوتم
ات ـ "قط کرد"
خوب چی بپوشم؟؟ این خیلی خوبه!
خوب لباسمو پوشیدم، یکمم به صورتم برسم..
به به..عجب گلی شدم!
تو همین فکرا بودم که تهیونگ بهم پیام داد
گفت برم پایین
دم در بودم که باز یونگ منو دید..باز قراره بهم گیر بده..
یونگ ـ خانوم خانوما کجا تشریف میبرین؟
ات ـ با دوستم میرم بیرون
یونگ ـ با این تیپ؟
ات ـ چشه؟؟ نه مامان این تیپم چشه؟
مامان ات ـ عهه یونگ. اذیتش نکن..دخترم برو خوشبگذره
یونگ ـ بعداز ⁹ شب خونه باشی کلتو میکنم!
ات ـ برو بابا..مامانیی خدافظ..گند اقا خدافظ"با چشم قوره درو بست"
با دو سوار ماشین تهیونگ شدم
تهیونگ ـ بازم دیر کردی که خانومی!
ات ـ داداشم گیر داد..میشناسیش که
تهیونگ ـ نظرت چیه منو بهش معرفی کنی؟
ات ـ هم کله خودم هم کله تورو میکنه!
تهیونگ ـ پس ما چطوری قراره ازدواج کنیمو ⁵ تا نینی بیاریم؟ "کیوت"
ات ـ یااا خودت نینیای دیگه نینی میخوای چیکار"خنده"
تهیونگ ـ نظرت چیه راه بیوفتیم، و اینکه من نینی نیستم"اخم کیوت"
ات ـ نینیییییی"لپ تهیونگو گاز گرفت"
تهیونگ ـ اخیش..بریم؟
ات ـ کجا میریم؟
تهیونگ ـ سوپرایزه
ات ـ عاشق سوپرایزاتم..ببینم الان چه سوپرایزی برام داری!
اتویو
راه افتادیم..ذوق داشتم برای سوپرایزم!
تهیونگ ماشینو جلوی یه خونه نگه داشت
تهیونگ ـ بیب پیاده شو!
ات ـ رسیدیم؟
تهیونگ ـ اره بیا بریم
باهم رفتیم داخل خونه
یه خانم مسن و اقای مسن توی خونه بودن
تا مارو دیدن با لبخند به سمتمون اومدن
خانومه ـ سلام عروسسسس"ذوق و لبخند"
ات ـ عروس؟ "تعجب"
تهیونگ ـ پدر و مادرمن!
ات ـ وایی جدیی؟ سلام مادررر خوبینن؟(ودف)
مادر ته ـ چقدر تو شیرینی دختررر..
پدر ته ـ عروس چقدر تو خوشگل و تودل برویی! "لبخند"
ات ـ ممنون پدر"لبخند"
ــ
حمایت کنین پیشیان!
اتویو
سلام! من لی ات هستم.
¹سالی میگذره که با تهیونگ تو رابطم، قصدمونم جدیه و قراره همو به خانواده هم معرفی کنیم.
راستش من مطمئن نیستم برادرم یونگ، اجازهی این انتخابمو بده، ولی غلط کرده باید اجازه بده!
عه! خودِ تهیونگ همین الان داره بهم زنگ میزنه؛ چقدر حلالزاده(ما تو خونمون هروقت بحث یکی میشه بعد طرف پیداش میشه میگیم چقدر حلالزادس طرف😂)
ات ـ الو؟
تهیونگ ـ سلام بیبی! چطوری فداتشم؟
ات ـ سلام ددی..خوبم تو چطوری؟
تهیونگ ـ اخ من قربونِ اون ددی گفتنت برم!مرسی منم خوبم بیب! نظرت راجب یه دور دور چیه؟
ات ـ عوومم..نیم ساعت دیگه دم در باش"خنده"
تهیونگ ـ چشم..قربون اون خندههات برم!
ات ـ انقدر قربون صدقم نرو..اب شدم
تهیونگ ـ قربون اب شدنـ..
ات ـ عهههه بروو بزار اماده شم"خنده"
تهیونگ ـ باشه"خنده" فعلا کیوتم
ات ـ "قط کرد"
خوب چی بپوشم؟؟ این خیلی خوبه!
خوب لباسمو پوشیدم، یکمم به صورتم برسم..
به به..عجب گلی شدم!
تو همین فکرا بودم که تهیونگ بهم پیام داد
گفت برم پایین
دم در بودم که باز یونگ منو دید..باز قراره بهم گیر بده..
یونگ ـ خانوم خانوما کجا تشریف میبرین؟
ات ـ با دوستم میرم بیرون
یونگ ـ با این تیپ؟
ات ـ چشه؟؟ نه مامان این تیپم چشه؟
مامان ات ـ عهه یونگ. اذیتش نکن..دخترم برو خوشبگذره
یونگ ـ بعداز ⁹ شب خونه باشی کلتو میکنم!
ات ـ برو بابا..مامانیی خدافظ..گند اقا خدافظ"با چشم قوره درو بست"
با دو سوار ماشین تهیونگ شدم
تهیونگ ـ بازم دیر کردی که خانومی!
ات ـ داداشم گیر داد..میشناسیش که
تهیونگ ـ نظرت چیه منو بهش معرفی کنی؟
ات ـ هم کله خودم هم کله تورو میکنه!
تهیونگ ـ پس ما چطوری قراره ازدواج کنیمو ⁵ تا نینی بیاریم؟ "کیوت"
ات ـ یااا خودت نینیای دیگه نینی میخوای چیکار"خنده"
تهیونگ ـ نظرت چیه راه بیوفتیم، و اینکه من نینی نیستم"اخم کیوت"
ات ـ نینیییییی"لپ تهیونگو گاز گرفت"
تهیونگ ـ اخیش..بریم؟
ات ـ کجا میریم؟
تهیونگ ـ سوپرایزه
ات ـ عاشق سوپرایزاتم..ببینم الان چه سوپرایزی برام داری!
اتویو
راه افتادیم..ذوق داشتم برای سوپرایزم!
تهیونگ ماشینو جلوی یه خونه نگه داشت
تهیونگ ـ بیب پیاده شو!
ات ـ رسیدیم؟
تهیونگ ـ اره بیا بریم
باهم رفتیم داخل خونه
یه خانم مسن و اقای مسن توی خونه بودن
تا مارو دیدن با لبخند به سمتمون اومدن
خانومه ـ سلام عروسسسس"ذوق و لبخند"
ات ـ عروس؟ "تعجب"
تهیونگ ـ پدر و مادرمن!
ات ـ وایی جدیی؟ سلام مادررر خوبینن؟(ودف)
مادر ته ـ چقدر تو شیرینی دختررر..
پدر ته ـ عروس چقدر تو خوشگل و تودل برویی! "لبخند"
ات ـ ممنون پدر"لبخند"
ــ
حمایت کنین پیشیان!
۷.۷k
۰۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.