نمیدانم چرا پیش ِ منی و باز دلتنــــگم
نمیدانم چرا پیش ِ منی و باز دلتنــــگم
چنان پیغمبری تنها و بی اعجاز دلتنگم
به روی ِ تو که پشت ِ پنجره هاشور ِ بارانی
اگرچه میکنم آغوش ِ خود را باز، دلتنـگم
چنان پیغمبری تنها و بی اعجاز دلتنگم
به روی ِ تو که پشت ِ پنجره هاشور ِ بارانی
اگرچه میکنم آغوش ِ خود را باز، دلتنـگم
۴۸۴
۲۰ اردیبهشت ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.