حکایـــــــ ـت آن گرگـــــــ ـی
حکایـــــــ ـت آن گرگـــــــ ـی
شده ام که
بــــــ ــا جمع
زندگی میکند
بــــــ ــا جمع
به شکار میرود
امـــــــ ـا !!
تنهایی
می جــــــــــــــــنگد !
روزی فکر می کردم که اگر او را با غریبه ای ببینم
شهر را به آتش می کشم
اما
اما امروز حاضر نیستم شمعی روشن کنم
تا ببینم او کجاست…
شده ام که
بــــــ ــا جمع
زندگی میکند
بــــــ ــا جمع
به شکار میرود
امـــــــ ـا !!
تنهایی
می جــــــــــــــــنگد !
روزی فکر می کردم که اگر او را با غریبه ای ببینم
شهر را به آتش می کشم
اما
اما امروز حاضر نیستم شمعی روشن کنم
تا ببینم او کجاست…
۱.۳k
۲۳ تیر ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.