عشق بی انتها پارت ۵۸
(سه سال بعد)
#کوک
الان سه ساله که بوساگ ندیدم اینه مردها شدم لاغر شدم قرص میخورم بخاطر بوساگ تو بیمارستان بستری شدم بعد الان خونم پاشدم رفتم عکاسی بوساگو برداشتم نگاشون کردم و گریه میکردم
#بوساگ
هرچی فکر میکنم هیچی از گذشته یادم نمیاد خوابم برد یکم (اینجا بوساگ تو خواب همه چی یادش میاد) یهو از خواب بیدار شدم من:جونگ کوک من من تصادف کردم و بعد حافظمو از دست دادم یعنی الان چه شکلی شده این همه سال پاشدم لباسمو پوشیدم(عکسشو میزارم) رفتم خونش نزدیک خونه شدم در باز بود نمیدونم چرا ولی رفتم تو آروم آروم دنبالش میگشتم رفتم دیدم تو اتاق نشسته و عکسا منو نگاه میکنه و گریه میکنه منم دستمو گذاشتم جلو دهنم تا صدا گریم نره که با صدای هق هقم جونگ کوک برگشت طرفم کوک:بوساگ داشتم میرفتم که اومد دنبالم دستمو گذاشتم رو در که اومد دستمو گرفت کشید سمت خودش من:کوک ولم کن کوک:ت تو منو یادت میاد سرمو تکون دادم یعنی آره من:کوک ولم کن کوک:نه ولت نمیکنم دیگه نمیزارم بری منو گذاشت کنار و رفت در خونرو قفل کرد من:جونگ کوک چرا درو قفل میکنی میخوام برم من اگه اینجا باشم تو بیشتر آسیب میبینی کوک:نمیزارم بری بعد اومد طرفم منو بغل کرد کوک:دلم برات تنگ شده بود دلم برا لبات تنگ شده بود میدونی سه ساله نتونستم لمست کنم میدونی نتونستم لباتو ببوسم با گریه میگفت کوک:دیگه نمیزارم بری همینجا پیش خودم میمونی چرا بغلم نمیکنی توهم بغلم کن دستمو بردم گذاشتم رو کمرش و لباسشو چنگ میزدم بعد رو صورتمو بوسه میزد کل صورتمو گردنمو لپمو گونمو پیشونیمو من:ببخشید ببخشید من باعث شدم تو اینجوری شدی کوک:بخاطر عشق تو بود دوری تو بود دیگه نمیزارم از پیشم بری بعد از تو بغل هم جدا شدیم بعد اشکا همدیگرو پاک کردیم من:بخاطر اون چکی که بهت زدم منو ببخش کوک:نه بابا حقم بود ولی اونقدر محکم نزدی درد نداشت من:عاااا نکنه بازم میخوای کوک:آره میخوام من:باشه کوک:هوم چشماشو بست بعد رفتم لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدمو جدا شدم اونم چشماشو باز کرد کمرمو گرفت کشید سمت خودش و من بوستو تکمیل میکنم بعد دستشو گذاشت زیر گردنم روی موهام بعد لباشو محکم گذاشت رو لبام و لبامو مک زد منم همراهیش کردم و لباشو مک میزدم دستمو بردم دور گردنش حلقه کردم لبا همدیگرو دیوونه وار میبوسیدیم و میخوردیم کوک:دلم برا لبات خیلی تنگ شده بود هنوزم همون طعمو داره و همون رنگ دوباره لباشو گذاشت یه مک کوچولو زدیم و جدا شدیم
گ.ل:عرررررررررر ناموصا کله دستمال کاغذیو تموم کردم یکی برمیدارم دوباره 😭😭😭😭😭😭😭😭
#کوک
الان سه ساله که بوساگ ندیدم اینه مردها شدم لاغر شدم قرص میخورم بخاطر بوساگ تو بیمارستان بستری شدم بعد الان خونم پاشدم رفتم عکاسی بوساگو برداشتم نگاشون کردم و گریه میکردم
#بوساگ
هرچی فکر میکنم هیچی از گذشته یادم نمیاد خوابم برد یکم (اینجا بوساگ تو خواب همه چی یادش میاد) یهو از خواب بیدار شدم من:جونگ کوک من من تصادف کردم و بعد حافظمو از دست دادم یعنی الان چه شکلی شده این همه سال پاشدم لباسمو پوشیدم(عکسشو میزارم) رفتم خونش نزدیک خونه شدم در باز بود نمیدونم چرا ولی رفتم تو آروم آروم دنبالش میگشتم رفتم دیدم تو اتاق نشسته و عکسا منو نگاه میکنه و گریه میکنه منم دستمو گذاشتم جلو دهنم تا صدا گریم نره که با صدای هق هقم جونگ کوک برگشت طرفم کوک:بوساگ داشتم میرفتم که اومد دنبالم دستمو گذاشتم رو در که اومد دستمو گرفت کشید سمت خودش من:کوک ولم کن کوک:ت تو منو یادت میاد سرمو تکون دادم یعنی آره من:کوک ولم کن کوک:نه ولت نمیکنم دیگه نمیزارم بری منو گذاشت کنار و رفت در خونرو قفل کرد من:جونگ کوک چرا درو قفل میکنی میخوام برم من اگه اینجا باشم تو بیشتر آسیب میبینی کوک:نمیزارم بری بعد اومد طرفم منو بغل کرد کوک:دلم برات تنگ شده بود دلم برا لبات تنگ شده بود میدونی سه ساله نتونستم لمست کنم میدونی نتونستم لباتو ببوسم با گریه میگفت کوک:دیگه نمیزارم بری همینجا پیش خودم میمونی چرا بغلم نمیکنی توهم بغلم کن دستمو بردم گذاشتم رو کمرش و لباسشو چنگ میزدم بعد رو صورتمو بوسه میزد کل صورتمو گردنمو لپمو گونمو پیشونیمو من:ببخشید ببخشید من باعث شدم تو اینجوری شدی کوک:بخاطر عشق تو بود دوری تو بود دیگه نمیزارم از پیشم بری بعد از تو بغل هم جدا شدیم بعد اشکا همدیگرو پاک کردیم من:بخاطر اون چکی که بهت زدم منو ببخش کوک:نه بابا حقم بود ولی اونقدر محکم نزدی درد نداشت من:عاااا نکنه بازم میخوای کوک:آره میخوام من:باشه کوک:هوم چشماشو بست بعد رفتم لبامو گذاشتم رو لباش و یه مک کوچولو زدمو جدا شدم اونم چشماشو باز کرد کمرمو گرفت کشید سمت خودش و من بوستو تکمیل میکنم بعد دستشو گذاشت زیر گردنم روی موهام بعد لباشو محکم گذاشت رو لبام و لبامو مک زد منم همراهیش کردم و لباشو مک میزدم دستمو بردم دور گردنش حلقه کردم لبا همدیگرو دیوونه وار میبوسیدیم و میخوردیم کوک:دلم برا لبات خیلی تنگ شده بود هنوزم همون طعمو داره و همون رنگ دوباره لباشو گذاشت یه مک کوچولو زدیم و جدا شدیم
گ.ل:عرررررررررر ناموصا کله دستمال کاغذیو تموم کردم یکی برمیدارم دوباره 😭😭😭😭😭😭😭😭
۲۸.۸k
۰۳ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.