از میان زباله ها پارت ۳۴
از میان زباله ها پارت ۳۴
اون شب بخیر گذشت و گیتی سالم از اتاق عمل بیرون اومد و بخاطر اینکه اتفاق بدی نیوفتاده بود عمدی هم نبود رضایت دادن و دنباله ی ماجرا رو پیگیری نکردن اما اونا روحشون هم خبر نداشت که همه چیز به همینجا ختم نمیشه و قراره اتفاقات بدتری بیوفته یلدا گوشه ای از بیمارستان ایستاده بود و با ناراحتی پوزخند میزد اگه وقتی پشت سر پسر خاله ی گیتی ایستاده بود اونو فقط چند سانت اونطرف تر هول داده بود الان بجای بازوش قلبش سوراخ شده بود و از شرش راحت میشد داشت با همین افکار دست و پنجه نرم میکرد که صدای مهدی اونو به خودش اورد:
قرارمون این نبود
یلدا پوزخند زد:
اون قرار مال وقتی که اشکان از چنگم در نرفته بود
مهدی درحالی که سعی میکرد صداش بلند نشه غرید:
من هم میتونستم اونجوری اشکانو از سر راه بردارم
یلدا بهش توپید:
مگه اون دیوونه رو نفرستادی سراغش؟اگه چاقو تو قلبش میخورد چی؟
-تو هم دوبار قصد جون گیتی رو کردی یادت رفته؟اول اون تصادف بعد هم هول دادنش از پله ها این هم که بار اخرت بود
+بار اخرم نبود من اون هرزه رو میکشم
مهدی از بین دندونای کلید شده با حرص غرید:
ببین چی دارم بهت میگم تاحالا کاری به کارت نداشتم ولی از این به بعد ی مو از سر گیتی کم بشه قید خودم هم میزنم میرم همه چیو به پلیس میگم
یلدا دوباره پوزخند زد:
جنمشو نداری #از_میان_زباله_ها
اون شب بخیر گذشت و گیتی سالم از اتاق عمل بیرون اومد و بخاطر اینکه اتفاق بدی نیوفتاده بود عمدی هم نبود رضایت دادن و دنباله ی ماجرا رو پیگیری نکردن اما اونا روحشون هم خبر نداشت که همه چیز به همینجا ختم نمیشه و قراره اتفاقات بدتری بیوفته یلدا گوشه ای از بیمارستان ایستاده بود و با ناراحتی پوزخند میزد اگه وقتی پشت سر پسر خاله ی گیتی ایستاده بود اونو فقط چند سانت اونطرف تر هول داده بود الان بجای بازوش قلبش سوراخ شده بود و از شرش راحت میشد داشت با همین افکار دست و پنجه نرم میکرد که صدای مهدی اونو به خودش اورد:
قرارمون این نبود
یلدا پوزخند زد:
اون قرار مال وقتی که اشکان از چنگم در نرفته بود
مهدی درحالی که سعی میکرد صداش بلند نشه غرید:
من هم میتونستم اونجوری اشکانو از سر راه بردارم
یلدا بهش توپید:
مگه اون دیوونه رو نفرستادی سراغش؟اگه چاقو تو قلبش میخورد چی؟
-تو هم دوبار قصد جون گیتی رو کردی یادت رفته؟اول اون تصادف بعد هم هول دادنش از پله ها این هم که بار اخرت بود
+بار اخرم نبود من اون هرزه رو میکشم
مهدی از بین دندونای کلید شده با حرص غرید:
ببین چی دارم بهت میگم تاحالا کاری به کارت نداشتم ولی از این به بعد ی مو از سر گیتی کم بشه قید خودم هم میزنم میرم همه چیو به پلیس میگم
یلدا دوباره پوزخند زد:
جنمشو نداری #از_میان_زباله_ها
۴.۰k
۲۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.