ارغوان
ارغوان
این چه رازی ست که هر بار بهار،
با عزای دل ما می آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
این چنین بر جگر سوختگان،
داغ بر داغ می افزاید.
ارغوان پنجه ی خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
کی برین دره غم می گذرند؟
ارغوان
خوشه ی خون،
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر
غلغله می آغازند؛
جان گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشا گه پرواز ببر.
آه بشتاب
که هم پروازان
نگران غم هم پروازند!
ارغوان
بیرق گلگون بهار،
تو بر افراشته باش
شعر خون بار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه نا خوانده ی من
ارغوان
شاخه ی هم خون جدا مانده من
هوشنگ_ابتهاج
ه_الف_سایه
ارغوان
این چه رازی ست که هر بار بهار،
با عزای دل ما می آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است؟
این چنین بر جگر سوختگان،
داغ بر داغ می افزاید.
ارغوان پنجه ی خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده ی خورشید بپرس
کی برین دره غم می گذرند؟
ارغوان
خوشه ی خون،
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره ی باز سحر
غلغله می آغازند؛
جان گلرنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشا گه پرواز ببر.
آه بشتاب
که هم پروازان
نگران غم هم پروازند!
ارغوان
بیرق گلگون بهار،
تو بر افراشته باش
شعر خون بار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش
تو بخوان نغمه نا خوانده ی من
ارغوان
شاخه ی هم خون جدا مانده من
هوشنگ_ابتهاج
ه_الف_سایه
ارغوان
۱۵.۰k
۰۱ اردیبهشت ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.