عاشقانه
بر در تو مکوب ای دل ، این در بازست
هم صاحب ِ خانه ، آشنای رازست
بنشسته که تا تو باز از ره برسی
با بار ِ گنه ، که رحمتش اعجازست
بسیار کُنند بر درش ، ناله و آه
نومید ، ولی بدان که او دمسازست
تو خانه ز بیگانه بپرداز ببین
در خانه نگار ِ دلبری ، طنّازست
آنقدر بزرگست و عظیم است اگر
تو شاه شوی ، مقابلت سربازست
گر خشک تر از کویر باشی به عمل
نومید مشو ، که ابر ِ باران سازست
صد بار اگر رسی به پایان ِ امید
خوش باش چو بر درش رسی ، آغازست .
هم صاحب ِ خانه ، آشنای رازست
بنشسته که تا تو باز از ره برسی
با بار ِ گنه ، که رحمتش اعجازست
بسیار کُنند بر درش ، ناله و آه
نومید ، ولی بدان که او دمسازست
تو خانه ز بیگانه بپرداز ببین
در خانه نگار ِ دلبری ، طنّازست
آنقدر بزرگست و عظیم است اگر
تو شاه شوی ، مقابلت سربازست
گر خشک تر از کویر باشی به عمل
نومید مشو ، که ابر ِ باران سازست
صد بار اگر رسی به پایان ِ امید
خوش باش چو بر درش رسی ، آغازست .
۱۳.۹k
۰۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۷)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.