عاشقانه
شوریده و شیدا و غزلخوانم و مستم
تا قفل و دخیل بر نگه مست تو بستم
اعجاز نگاه تو چنان معجزه ها کرد
با یک نگهت قبل همه پیش تو هستم
فارغ ز من و حال منی کنج اتاقم
با این همه بی مهری به پای تو نشستم
خون میچکد از گوشه ی چشمم به لباسم
هر عشق به جز عشق تو دانی که گسستم
هر بار که رنجیده ام از فرط غرورت
صد بار درون خودم از پایه شکستم
تا قفل و دخیل بر نگه مست تو بستم
اعجاز نگاه تو چنان معجزه ها کرد
با یک نگهت قبل همه پیش تو هستم
فارغ ز من و حال منی کنج اتاقم
با این همه بی مهری به پای تو نشستم
خون میچکد از گوشه ی چشمم به لباسم
هر عشق به جز عشق تو دانی که گسستم
هر بار که رنجیده ام از فرط غرورت
صد بار درون خودم از پایه شکستم
۱۱.۲k
۰۶ مهر ۱۴۰۱