من مرغ کور جنگل شب بودم

🌱🍒من مرغ کور جنگل شب بودم

باد غریب، محرم رازم بود

چون بار شب به روی پرم می‌ریخت

تنها به خواب مرگ، نیازم بود


هرگز ز لابلای هزاران برگ

بر من نمی شکفت گل خورشید

هرگز گلابدان بلور ماه

بر من گلاب نور نمی پاشید


من مرغ کور جنگل شب بودم

در قلب من همیشه زمستان بود

رنگ خزان و سایه تابستان

در پیش چشم من همه یکسان بود


می سوختم چو هیزم تر در خویش

دودم به چشم بی هنرم می‌رفت

چون آتش غروب فرو می‌مرد

تنها، سرم به زیر پرم می‌رفت🌱🍒


نادر نادرپور
دیدگاه ها (۰)

🍒🌱بی تو طوفان زده دشت جنونمصیدافتاده به خونمتو چه‌سان می‌گذر...

🌱🍒کمی از روزمان گذشت و ظهر شده جانان مندلم نور بیشتری میخواه...

🍒🌱ای قطره های باران ، با جوی ها بگویید !کان رهرو غم آلود ، ز...

🌱🍒پر از آواز عشق می‌شود لحظه‌هایموقتی در روشنای توت و ابریشم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط