خان زاده Part ۳
#رها
ی نگاه تو ایینه به خودم کردم ی مانتو از توی کمد برداشتم و تنم کردم و شال رو انداختم رو سرم
کیفمم برداشتم و گوشیم رو انداختم داخلش
از اتاق زدم بیرون که هم زمان با من خان زاده هم زد بیرون
ی نگاه به سر تا پام انداخت : بیا بریم
پشت سرش راه افتادم
ماشینش دم در پارک بود امشب میخواست با پورشه مشکی اش بیاد انگار عقده داره مرتیکه
÷بشین جلو
در سمت شاگرد رو باز کروم نشستم بعد از ۲ مین خود گوهشم اومد و راه افتادیم
#طاها
& سلام امیر علی
= سلام خان زاده بهمنی چطوری؟؟
& خوبم داداش امشب با من میای
= کجا؟؟
& مهمونی شایان
= ن بابا خان زاده جای ما اونجا ها نیس
& چرت و پرت نگو امیر علی ساعت نیم ساعت دیگه میام دنبالت
قطع کردم خب دوس نداشتم تنهایی برم
پیرهنم رو تنم کردم و کرواتم رو بستم و کتم رو تنم کردم
پدرم تو مهمون خونه نشسته بود اقای بهمنی معروف که فقط بخاطر اینکه بگه منم بلد بودم بچه بیارم منو پس انداختن
& باید دنبال امیر علی هم بریم
- واسه چی اونو میخوای با خودت بیاری
سرد نگاش کردم: میخوای خودمم نمیام
- تو پسر منی فامیلی بهمنی هم روته پس باید با من باشی ولی تو هرکسی رو دنبال خودت راه میندازی
& اولن که میتونم برم فامیلیتو حذف کنم دومن امیر علی هر کسی نیس
- با ماشین خودت بیا
راه افتادم سمت پارکینگ ماشین رو روشن کردم و زدم بیرون راه افتادم سمت خونه امیر علی
یعد از ۲۰ مین رسیدم زنگ زدم بهش: الو امیر علی
= جانم طاها
& بیا پایین دیگه
= اومدم
قطع کرد
بعد از ۵ مین در باز شد و امیر علی اومد ت ماشین نشست : سلام اقای بهمنی
& زهرمارو اقایی بهمنی
= ببخشید
راه افتادم سمت ویلایی شایان
= بابات که چیزی نگفت
& بگه مگه واسه من مهمه
= انقدر باهاش بد رفتاری نکن طاها
& سزاوار همین رفتاره
رسیدیم: بیا پایین
#رها
وای اینجا چقدر قشنگه
ی ویلای کلاسیک با نمایی فوق العاده واردش که شدم بیشتر محوش شدم حیاط نبود که باغ بود انگار لامصب
÷ از بغل من جم نمیخوری فهمیدی
چشم الاغ حتما
^ بی زحمت مانتو شالتون رو در بیارید بدید به من
مانتومو از تنم در اوردم دادم بهش: شال رو لازم دارم
^ شب خوبی داشته باشید
شال رو باز کردم و انداختم رو بازو هام اخه خیلی تو چشم بود
! ببین کی اینجاست چطوری اقای تهرانی
÷ ممنون بخاطر دعوتت شایان
! اگه تو نبودی مگه این مهمونی بر گذار میشد
نگاهی به من کرد از طرز نگاهش خوشم نیومد انگار میخواست کل بدنم رو ورانداز کنه
! این بانوی زیبا رو معرفی نمیکنی
÷ رها یکی از خدمتکارام
! خدمتکار به این زیبایی تو خونت داری تو گلوت گیر نکنه ارسام جان
ی نگاه تو ایینه به خودم کردم ی مانتو از توی کمد برداشتم و تنم کردم و شال رو انداختم رو سرم
کیفمم برداشتم و گوشیم رو انداختم داخلش
از اتاق زدم بیرون که هم زمان با من خان زاده هم زد بیرون
ی نگاه به سر تا پام انداخت : بیا بریم
پشت سرش راه افتادم
ماشینش دم در پارک بود امشب میخواست با پورشه مشکی اش بیاد انگار عقده داره مرتیکه
÷بشین جلو
در سمت شاگرد رو باز کروم نشستم بعد از ۲ مین خود گوهشم اومد و راه افتادیم
#طاها
& سلام امیر علی
= سلام خان زاده بهمنی چطوری؟؟
& خوبم داداش امشب با من میای
= کجا؟؟
& مهمونی شایان
= ن بابا خان زاده جای ما اونجا ها نیس
& چرت و پرت نگو امیر علی ساعت نیم ساعت دیگه میام دنبالت
قطع کردم خب دوس نداشتم تنهایی برم
پیرهنم رو تنم کردم و کرواتم رو بستم و کتم رو تنم کردم
پدرم تو مهمون خونه نشسته بود اقای بهمنی معروف که فقط بخاطر اینکه بگه منم بلد بودم بچه بیارم منو پس انداختن
& باید دنبال امیر علی هم بریم
- واسه چی اونو میخوای با خودت بیاری
سرد نگاش کردم: میخوای خودمم نمیام
- تو پسر منی فامیلی بهمنی هم روته پس باید با من باشی ولی تو هرکسی رو دنبال خودت راه میندازی
& اولن که میتونم برم فامیلیتو حذف کنم دومن امیر علی هر کسی نیس
- با ماشین خودت بیا
راه افتادم سمت پارکینگ ماشین رو روشن کردم و زدم بیرون راه افتادم سمت خونه امیر علی
یعد از ۲۰ مین رسیدم زنگ زدم بهش: الو امیر علی
= جانم طاها
& بیا پایین دیگه
= اومدم
قطع کرد
بعد از ۵ مین در باز شد و امیر علی اومد ت ماشین نشست : سلام اقای بهمنی
& زهرمارو اقایی بهمنی
= ببخشید
راه افتادم سمت ویلایی شایان
= بابات که چیزی نگفت
& بگه مگه واسه من مهمه
= انقدر باهاش بد رفتاری نکن طاها
& سزاوار همین رفتاره
رسیدیم: بیا پایین
#رها
وای اینجا چقدر قشنگه
ی ویلای کلاسیک با نمایی فوق العاده واردش که شدم بیشتر محوش شدم حیاط نبود که باغ بود انگار لامصب
÷ از بغل من جم نمیخوری فهمیدی
چشم الاغ حتما
^ بی زحمت مانتو شالتون رو در بیارید بدید به من
مانتومو از تنم در اوردم دادم بهش: شال رو لازم دارم
^ شب خوبی داشته باشید
شال رو باز کردم و انداختم رو بازو هام اخه خیلی تو چشم بود
! ببین کی اینجاست چطوری اقای تهرانی
÷ ممنون بخاطر دعوتت شایان
! اگه تو نبودی مگه این مهمونی بر گذار میشد
نگاهی به من کرد از طرز نگاهش خوشم نیومد انگار میخواست کل بدنم رو ورانداز کنه
! این بانوی زیبا رو معرفی نمیکنی
÷ رها یکی از خدمتکارام
! خدمتکار به این زیبایی تو خونت داری تو گلوت گیر نکنه ارسام جان
۸.۸k
۱۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.