رمآن :بی پَنآه پارت ۶
چِشع این نگاهی به شبنم اینا انداختم دیدم حواسشون به ما نیس اومد دم گوشم و باصدای دورگه ای که از عصبانیت شدع بود غرید:اون موهای بی صاحبتو بکن تو توله سگ با این حرفش برا اینکع صداشو نشنون بقیع زود بافتع موم که تا گودی کمرم بود کردن تو زیر مانتوم که لبخند محوی زد باصدای مامان شبنم سرمو به اونطرف چرخوندم
_سلام هَستی خوش اومدی خاله بچع ها چرا بیرون وایسدین خوب بیاین تو چشش که به هیراد افتاد با دستپچالفتی ادامه داد _عع آقا هیراد شما که نرفتین بفرماین تو _که با لحن سرد هیراد :ممنون بعد مُچ دستع منو گرفتو به سمت خونه کشید که اینکارش باعث شد شبنم ومامانش با بُهت تعجب بهش خیرع بشن نگاهی به سمت شایان انداختم که دیدم رگ گردنش زدع بیرون اوه اوه چرا اینجوری شده سریع دستمو از دست هیراد کشیدم بیرون که اینکارم باعث شد با
عصبانیت بیشتری مُچ دستمو فشار بدع که باعث شد حلقه اشک تو چشام حلقه بزنع از اولشم کار همین بود تا زورم به چیزی نمیرسید مثلع بچع ها بغض میکردم برگشت به سمتتم تا چیزی بگه که با دیدن چشای بارونیم اول با تعحب بعد که انگار به خودش اومدع پوزخندی بهم زدو غرید:حالا موندع تا اشک بریزی !منظورشو اصلن نفهمیدم اصلن این کیح چرا دس از سرم ور نمیدارع با هجوم حرفای شبنم دهنم از تعجب وا موند تا اون جایی که از شبنم شنیدع بودم شریک شرکت باباش با شرکت آقای بهنامی بزرگترین سهامدار تهران (پدر هیراد)معامله ای کرد و بعد ایکنع پولو از شرکت آقای بهنامی گرفتع از ایران فرار کردع و موندع بابای شبنم ینی آقا کیوان به خاطر همین تموم خونه و شرکتای در واقع همین خونه هم به اسم هیراد هس
_سلام هَستی خوش اومدی خاله بچع ها چرا بیرون وایسدین خوب بیاین تو چشش که به هیراد افتاد با دستپچالفتی ادامه داد _عع آقا هیراد شما که نرفتین بفرماین تو _که با لحن سرد هیراد :ممنون بعد مُچ دستع منو گرفتو به سمت خونه کشید که اینکارش باعث شد شبنم ومامانش با بُهت تعجب بهش خیرع بشن نگاهی به سمت شایان انداختم که دیدم رگ گردنش زدع بیرون اوه اوه چرا اینجوری شده سریع دستمو از دست هیراد کشیدم بیرون که اینکارم باعث شد با
عصبانیت بیشتری مُچ دستمو فشار بدع که باعث شد حلقه اشک تو چشام حلقه بزنع از اولشم کار همین بود تا زورم به چیزی نمیرسید مثلع بچع ها بغض میکردم برگشت به سمتتم تا چیزی بگه که با دیدن چشای بارونیم اول با تعحب بعد که انگار به خودش اومدع پوزخندی بهم زدو غرید:حالا موندع تا اشک بریزی !منظورشو اصلن نفهمیدم اصلن این کیح چرا دس از سرم ور نمیدارع با هجوم حرفای شبنم دهنم از تعجب وا موند تا اون جایی که از شبنم شنیدع بودم شریک شرکت باباش با شرکت آقای بهنامی بزرگترین سهامدار تهران (پدر هیراد)معامله ای کرد و بعد ایکنع پولو از شرکت آقای بهنامی گرفتع از ایران فرار کردع و موندع بابای شبنم ینی آقا کیوان به خاطر همین تموم خونه و شرکتای در واقع همین خونه هم به اسم هیراد هس
۶.۸k
۲۱ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.