مردی گفت:
مردی گفت:
وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود
که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده!
وقتی نامزدشدیم،
بسیاری را دیدم که مثل او بودند!
وقتی ازدواج کردیم،
خیلی ها را از او زیباتر یافتم!
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
شیخ گفت:
آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلخ تر و ناگوارتر چیست؟
گفت:
آری
شیخ گفت:
اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی،
احساس خواهی کرد
که سگهای ولگرد محله ی شما،
از آنها زیبا تراند!
لبخندی زد و گفت:
چرا این حرف را زدی؟
شیخ گفت:
چون مشکل در همسر تو نیست!
مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع کار
و چشمانی هیز داشته باشد
و از شرم خداوند خالی باشد،
محال است که چشمانش را بجز خاک گور،
چیزی دیگر پر کند!
آیا دوست داری دوباره همسرت در نظرت زیباترین زن دنیا باشد؟
مردگفت:بله!
شیخ گفت:
چشمانت را حفاظت کن.......
وقتی همسرم را انتخاب کردم،
در نظرم طوری بود
که گویا خداوند مانندش را در دنیا نیافریده!
وقتی نامزدشدیم،
بسیاری را دیدم که مثل او بودند!
وقتی ازدواج کردیم،
خیلی ها را از او زیباتر یافتم!
چند سالی را که را با هم زندگی کردیم،
دریافتم که همه زنها از همسرم بهتراند.
شیخ گفت:
آیا دوست داری بدانی از همه اینها تلخ تر و ناگوارتر چیست؟
گفت:
آری
شیخ گفت:
اگر با تمام زنهای دنیا ازدواج کنی،
احساس خواهی کرد
که سگهای ولگرد محله ی شما،
از آنها زیبا تراند!
لبخندی زد و گفت:
چرا این حرف را زدی؟
شیخ گفت:
چون مشکل در همسر تو نیست!
مشکل اینجا است که وقتی انسان قلبی طمع کار
و چشمانی هیز داشته باشد
و از شرم خداوند خالی باشد،
محال است که چشمانش را بجز خاک گور،
چیزی دیگر پر کند!
آیا دوست داری دوباره همسرت در نظرت زیباترین زن دنیا باشد؟
مردگفت:بله!
شیخ گفت:
چشمانت را حفاظت کن.......
۱.۲k
۰۲ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.