عاشقانه
عشق جاودانهے من
نمیدانم چه شد
نمیدانم از ڪجا شروع شد
فقط میدانم به خودم آمدم و دیدم
لباس آسمان را به تن ڪردهام و
به عشقبازے با ماه
و ستارههایش رفتهام
به خودم آمدم و دیدم
در آغوش تو از فرش تا به عرش ڪوچ ڪردهام و با شنیدن صداے هلهلهے فرشتهها به زیارت بهشت رفتهام
به خودم آمدم و دیدم
رقص نسیمگونهے نفسهایت را به روے شالیزار بیقرار تنم لمس میڪنم
عشق جاودانهے من
حالا ڪه تمام ذرات جانم را به روے تنت حل شده دیدهام
حالا ڪه با تماشاے زیبایے وحشیانهے تنت
وَ در معبدگاه چشمانت
آیههاے سورهے عشق را خواندهام و به سجده افتادهام
میترسم
آری
از عشقبازے گیسوان وحشیات با باد میترسم
از این فاصلهها میترسم
از غم دلتنگیام ڪه دور از تو انگار
قلب بے رمقم را فشرده میڪند میترسم
عشق جاودانهے من
ڪاش میشد ابرها را در آغوش ڪشید
ڪاش میشد سوار بالهاے باد شد
تا در آغوش ابر و سوار بالهاے باد
رهسپار تو میشدم
ڪاش برداشتن حصار این فاصله در توانم بود...
عشق جاودانهے من
هر وقت به آسمان نگاه ڪردی
مرا در آغوش ابرها ببین۔۔
نمیدانم چه شد
نمیدانم از ڪجا شروع شد
فقط میدانم به خودم آمدم و دیدم
لباس آسمان را به تن ڪردهام و
به عشقبازے با ماه
و ستارههایش رفتهام
به خودم آمدم و دیدم
در آغوش تو از فرش تا به عرش ڪوچ ڪردهام و با شنیدن صداے هلهلهے فرشتهها به زیارت بهشت رفتهام
به خودم آمدم و دیدم
رقص نسیمگونهے نفسهایت را به روے شالیزار بیقرار تنم لمس میڪنم
عشق جاودانهے من
حالا ڪه تمام ذرات جانم را به روے تنت حل شده دیدهام
حالا ڪه با تماشاے زیبایے وحشیانهے تنت
وَ در معبدگاه چشمانت
آیههاے سورهے عشق را خواندهام و به سجده افتادهام
میترسم
آری
از عشقبازے گیسوان وحشیات با باد میترسم
از این فاصلهها میترسم
از غم دلتنگیام ڪه دور از تو انگار
قلب بے رمقم را فشرده میڪند میترسم
عشق جاودانهے من
ڪاش میشد ابرها را در آغوش ڪشید
ڪاش میشد سوار بالهاے باد شد
تا در آغوش ابر و سوار بالهاے باد
رهسپار تو میشدم
ڪاش برداشتن حصار این فاصله در توانم بود...
عشق جاودانهے من
هر وقت به آسمان نگاه ڪردی
مرا در آغوش ابرها ببین۔۔
۵.۰k
۰۳ فروردین ۱۴۰۲