گرگ درنده و روباه ناز پارت 5
یک ماه گذشت از عروسی و خیلی باهم خوش حال بودیم که جیمین گفت بیا برین بیرون کمی هوا عوض کنیم رزی باشه باهم دیگه رفتن جیمین این خانه رو اولین روز عروسی درست کردم رزی واسه چی جیمین من دیگ5 دوست ندارم رزی یهو چشام پر اب شده بود گفتم ما که عروسی کردیم جیمین ببخش و رفت رزی انقدر گریه کردم که نگو
شب شده بود هوا تاریک صدای جغد ها رفتم توی کلبه همه چیز داشت نزدیک 4 روز من گریه کرده بودم
هرچیزی درست میکردم ازش بدم میومد و حالت تحوق می گرفتم یک ماه گذشت و من همینجوری بودم و شکمم انقدر بزرگ شده بود
به خودم شک کرده بودم که حامله هستم همینجوری 8و نیم ماه گذشت و شکمم بزرگ تر ب
جیمین هر روزش با ناراحتی سر می رفت جیمین به یکی از سربازام گفتم برو ببین داره چی کار می کنه بعد 1 ساعت سرباز اومد و گفت ارباب فکر کنم خانم رزی حامله هستن نمی تونن کار کنن جیمین با صدای بلند چییییی زود صاحره رو صدا کنید و کالسکه را برام اماده کنید بله قربان
رزی دیگه نمی تونستم خیلی درد داشتم
چون نمی دونستم دختره یا پسر اسمشو گذاشته بودم رزمین
جیمین سوار کالسکه شده بودم از دست خودم عصبانی بودم
رسیدیم رزی ترسیده بودم فکر می کردم دارن میان و می خوان منو بکشند چهار تا راه زن منو دزدیدند و بردنند و نمی خواستم به بچم اسیب بروسونن
جیمین این زنه کجاست با عصبانیت یکی از سربازه ها قربان یه تیکه از لباس
رزی با یک تکه ی سنگ که راه زنا دزدیده بدن جیمین زود راه بیفتید
رزی دیگه اخر ختم بود بچه خیلی منو عزیت می کرد
تا پارت بعد 😍
شب شده بود هوا تاریک صدای جغد ها رفتم توی کلبه همه چیز داشت نزدیک 4 روز من گریه کرده بودم
هرچیزی درست میکردم ازش بدم میومد و حالت تحوق می گرفتم یک ماه گذشت و من همینجوری بودم و شکمم انقدر بزرگ شده بود
به خودم شک کرده بودم که حامله هستم همینجوری 8و نیم ماه گذشت و شکمم بزرگ تر ب
جیمین هر روزش با ناراحتی سر می رفت جیمین به یکی از سربازام گفتم برو ببین داره چی کار می کنه بعد 1 ساعت سرباز اومد و گفت ارباب فکر کنم خانم رزی حامله هستن نمی تونن کار کنن جیمین با صدای بلند چییییی زود صاحره رو صدا کنید و کالسکه را برام اماده کنید بله قربان
رزی دیگه نمی تونستم خیلی درد داشتم
چون نمی دونستم دختره یا پسر اسمشو گذاشته بودم رزمین
جیمین سوار کالسکه شده بودم از دست خودم عصبانی بودم
رسیدیم رزی ترسیده بودم فکر می کردم دارن میان و می خوان منو بکشند چهار تا راه زن منو دزدیدند و بردنند و نمی خواستم به بچم اسیب بروسونن
جیمین این زنه کجاست با عصبانیت یکی از سربازه ها قربان یه تیکه از لباس
رزی با یک تکه ی سنگ که راه زنا دزدیده بدن جیمین زود راه بیفتید
رزی دیگه اخر ختم بود بچه خیلی منو عزیت می کرد
تا پارت بعد 😍
۱۳.۹k
۳۰ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.