قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی

قاضی شهر شده عاشق چشمان زنی
چه کند با دل خود آن زن اگر اعدامیست

مانده با این همه تردید چه حکمی بکند
بی گمان آخر این قصه فقط بد نامیست

علی اصغر شیری
دیدگاه ها (۲۸)

کافر! دل من در گره ی موی تو بند استمؤمن شده بر قبله ی گیسوی ...

بگیر فطره ام اما مخور برادر جانکه من در این...

مرا به هیچ بدادی و من هنوز بر آنم که از وجود تو مویی به عالم...

درد دل را با ادیبی درمیان بگذاشتمتلخ لبخندی نمود و دردمن افس...

فرهاد عاشق بود که تیشه اش بیشتر از زبانش حرف میزد مردی که هر...

در من دخترکی پر از شور و نشاط ، تمام روز ، با شادترین موزیک ...

قایقی خواهم ساخت،خواهم انداخت به آب.دور خواهم شد از این خاک ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط