بوکسر دوست داشتنی:)
بوکسر دوست داشتنی:)
p30
"ویو ا.ت"
"بعد انجام کارها نشستم روی کاناپه TV رو روشن کردم..داشتم کانال عوض میکردم که صدای باز شدن در اومد..هوف....حتما کوک اومده!!میدونید..راستش جدیدا یه حسی نسبت بهش دارم..ولی خب..اه ولش کن"
کوک: من اومدمم(نسبتا بلند)
ا.ت: هوف..خب به من چه که اومدی...انگار من کرم نمیشنوم صدای پاهاش و!!(زیرلب غر غر میکرد)
کوک: غر غر کردنت تموم شد خانم کوچولو؟
ا.ت: *چشم غره*
کوک: ببینمت(خنده)تو باهام قهری؟؟(خنده)
ا.ت: مربی خیلی خستم..شب خوش
ا.ت داشت میرفت که کوک دستشو گرفت..تعادل ا.ت بهم خورد ولی کوک اون رو با یه دست گرفت و بهم خیره شدن..
کوک: بازم گفتی مربی؟(بم)
ا.ت: ...
کوک: هوم...چیشده کوچولو؟
ا.ت: ...
کوک: زبونت و موش خورد؟(پوزخند)یا اینکه داری به این فکر میکنی که امشب . . .(بم)
ا.ت سریع از بغل کوک اومد بیرون و..
ا.ت: خیلی منحرفی!(و رفت توی اتاق)
کوک: این امشب چشه؟(پوکر)
"یک ساعت بعد"
کوک رفت دم در اتاق ا.ت..
کوک: ا.تی؟؟هنوز هم از دستم ناراحتی؟؟
ا.ت: ...
کوک: من که کاری نکردم...باز کن این درو!!
ا.ت: (درو باز میکنه)چی میخوای؟
کوک: اوه...سلاممم(کیوت)
ا.ت: *پوکر*گفتم چی میخوای؟؟
کوک: اهم.....باید حرف بزنیم..
ا.ت: راجب؟
کوک: ا.ت....باید یه چیزی بهت بگم...چند وقته که میخوام بهت بگم ولی...ولی میترسم...خجالت میکشم و هزارتا حس بد دیگه میاد سراغم..
ا.ت: *با حالت تعجب و سوالی زل میزنه ب کوک*
کوک: ا.ت من..
یهو صدای زنگ گوشی کوک از اتاق میاد..
p30
"ویو ا.ت"
"بعد انجام کارها نشستم روی کاناپه TV رو روشن کردم..داشتم کانال عوض میکردم که صدای باز شدن در اومد..هوف....حتما کوک اومده!!میدونید..راستش جدیدا یه حسی نسبت بهش دارم..ولی خب..اه ولش کن"
کوک: من اومدمم(نسبتا بلند)
ا.ت: هوف..خب به من چه که اومدی...انگار من کرم نمیشنوم صدای پاهاش و!!(زیرلب غر غر میکرد)
کوک: غر غر کردنت تموم شد خانم کوچولو؟
ا.ت: *چشم غره*
کوک: ببینمت(خنده)تو باهام قهری؟؟(خنده)
ا.ت: مربی خیلی خستم..شب خوش
ا.ت داشت میرفت که کوک دستشو گرفت..تعادل ا.ت بهم خورد ولی کوک اون رو با یه دست گرفت و بهم خیره شدن..
کوک: بازم گفتی مربی؟(بم)
ا.ت: ...
کوک: هوم...چیشده کوچولو؟
ا.ت: ...
کوک: زبونت و موش خورد؟(پوزخند)یا اینکه داری به این فکر میکنی که امشب . . .(بم)
ا.ت سریع از بغل کوک اومد بیرون و..
ا.ت: خیلی منحرفی!(و رفت توی اتاق)
کوک: این امشب چشه؟(پوکر)
"یک ساعت بعد"
کوک رفت دم در اتاق ا.ت..
کوک: ا.تی؟؟هنوز هم از دستم ناراحتی؟؟
ا.ت: ...
کوک: من که کاری نکردم...باز کن این درو!!
ا.ت: (درو باز میکنه)چی میخوای؟
کوک: اوه...سلاممم(کیوت)
ا.ت: *پوکر*گفتم چی میخوای؟؟
کوک: اهم.....باید حرف بزنیم..
ا.ت: راجب؟
کوک: ا.ت....باید یه چیزی بهت بگم...چند وقته که میخوام بهت بگم ولی...ولی میترسم...خجالت میکشم و هزارتا حس بد دیگه میاد سراغم..
ا.ت: *با حالت تعجب و سوالی زل میزنه ب کوک*
کوک: ا.ت من..
یهو صدای زنگ گوشی کوک از اتاق میاد..
۱۷.۲k
۰۷ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۳۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.