عَلَی الطّلوع لبانم هوسِ آبشارِ گردنت کرده است لحظه ای عریان شو و آغوش باز کن بگذار ازپشت به اسارت بکشم تو را و زبانم را بر گودی کمرت بغلتانم تا ماهی تشنه ام در حوضچه ی میان پاهایت آب تنی کند