فیک من فقط تورو میخوام....
راوی
فردای اونروز//
همه از خواب بلند شدن وتصمیم گرفتن که کی بره و کی بمونه
جین)من میمونم
اعضا/منم
جین/یاااا باید چن نفر برن به کارا برسن یانه؟
نامجون/هیونگ راس میگه از نظرم منو هوپی و شوگا بریم بهتره...جین هیونگ تو نمیای؟
جین/نه...م..من....دیگه نونامو تنها نمیزارم
اعضا/چچچچچچییییییییی؟؟؟
جیمن/هیوننگگگ پس وقتی مامان لونا....
جین/اره....من...برادر لونام اما هیچ وقت نتونستم برم پیششون
جی هوپ/چرا؟
جین/چون که پدرمون نمی خواست منو ببینه میگف که من هیچی نمیشمو فقط مایه ی دردسرم/واقعی نی//
جیمین/اووهه هیونگ چرا این چیزی به این مهمیرو به لونا و ما نگفتی؟
جین//بغض میکنه//نتونستم....بگم که .....اون همچین برادری داره....همش تقصیر من بود....
شوگا //خیلی خوب کافیه منو هوپیو نامجون میریم به کارا برسیم شما ها هم شب بیاین
جیمین/باشه
اون سه نفر با ماشین نامجون رفتن و فقط جین و جیمین و تهیونگ و کوک تو اون بیمارستان موندن
جین//من میرم پیش مامانم
جیمین //منم برم از بوفه ی بیمارستان یکم خرتو پرت بخرم
تهیونگ/من با کوک کاردارم/اوه اوه اوه از الان فاتحت خوندس کوک//
کوک//چ..چرا؟
تهیونگ//میفهمی ولی قبلش باید بریم به لونا سر بزنیم
جیمین درگوش تهیونگ گفت//باهم دعوا نکنین فقط
تهیونگ اروم گفت//نه کاریش ندارم
دست کوک رو گرفت و رفتن سمت پذیرش تا ادرس اتاق لونارو بپرسن
تهیونگ/سلام ببخشید اتاق کیم لونا کجاس؟
پرستار//تو بخش آیسیو هستن اتاق ۱۱
تهیونگ/ممنون
کوک و تهیونگ رفتن اونجا.....
کوک و تهیونگ لباسای مخصوص رو پوشیدن و رفتن داخل
تهیونگ با دیدن لونا کوچولویی که کلی دمو دستگاه که بهش وصل کرده بودن به گریه افتاد و کوک هم با دیدنش بغض کرد....رفتن و کنار تختش نشستن....
ازدید تهیونگ//
خداجون....ا..این همون لونایی که همیشه با دمپایی دنبال پسرا بودو اونارو کتک میزد//جر😂💔//و همش سرم غر میزد که چرا خوراکی نخریدم....
+ل..لونا//دستشو گرفت و نشست رو صندلی//پاشو....زود خ...خوب شو...ق..قول میدم اگه پاشی برات خوراکی میخرم....ب...برات کلی لباس میخرم...هرکاری بگی میکنم اما فقط پاشو تروهرکسی که دوس داری منو زجر نده...//گریه میکنه و سرشو میزاره روتخت//
//ازدیدکوک//
لونا....برای چی اومدی اونجا؟....دلعنتی چرا بهم نگفتی که بارداری؟....هاأ.....بیدار شو دیگهههه
+ل...لونا....پاشو....پاشو واستا دوباره غرغرکن.....پاشو دیگه....پاشو قول میدم برات زندگی خوبی بسازم فقط پاشو....هق...
دکتر/وقت تموم شد لطفا برید مریض استراحت کنه
تهیونگ گریه میکردو از تخت دل نمیکند....من بزور بردمش بیرون گذاشتمش رویکی از صندلی ها....فقط گریه میکرد....توهمون وضع بودم که با چیزی که دیدم ترسیدمو شک ورم داشت
ادامه دارد.....
ججیغغغغغ😭😭😭
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
فردای اونروز//
همه از خواب بلند شدن وتصمیم گرفتن که کی بره و کی بمونه
جین)من میمونم
اعضا/منم
جین/یاااا باید چن نفر برن به کارا برسن یانه؟
نامجون/هیونگ راس میگه از نظرم منو هوپی و شوگا بریم بهتره...جین هیونگ تو نمیای؟
جین/نه...م..من....دیگه نونامو تنها نمیزارم
اعضا/چچچچچچییییییییی؟؟؟
جیمن/هیوننگگگ پس وقتی مامان لونا....
جین/اره....من...برادر لونام اما هیچ وقت نتونستم برم پیششون
جی هوپ/چرا؟
جین/چون که پدرمون نمی خواست منو ببینه میگف که من هیچی نمیشمو فقط مایه ی دردسرم/واقعی نی//
جیمین/اووهه هیونگ چرا این چیزی به این مهمیرو به لونا و ما نگفتی؟
جین//بغض میکنه//نتونستم....بگم که .....اون همچین برادری داره....همش تقصیر من بود....
شوگا //خیلی خوب کافیه منو هوپیو نامجون میریم به کارا برسیم شما ها هم شب بیاین
جیمین/باشه
اون سه نفر با ماشین نامجون رفتن و فقط جین و جیمین و تهیونگ و کوک تو اون بیمارستان موندن
جین//من میرم پیش مامانم
جیمین //منم برم از بوفه ی بیمارستان یکم خرتو پرت بخرم
تهیونگ/من با کوک کاردارم/اوه اوه اوه از الان فاتحت خوندس کوک//
کوک//چ..چرا؟
تهیونگ//میفهمی ولی قبلش باید بریم به لونا سر بزنیم
جیمین درگوش تهیونگ گفت//باهم دعوا نکنین فقط
تهیونگ اروم گفت//نه کاریش ندارم
دست کوک رو گرفت و رفتن سمت پذیرش تا ادرس اتاق لونارو بپرسن
تهیونگ/سلام ببخشید اتاق کیم لونا کجاس؟
پرستار//تو بخش آیسیو هستن اتاق ۱۱
تهیونگ/ممنون
کوک و تهیونگ رفتن اونجا.....
کوک و تهیونگ لباسای مخصوص رو پوشیدن و رفتن داخل
تهیونگ با دیدن لونا کوچولویی که کلی دمو دستگاه که بهش وصل کرده بودن به گریه افتاد و کوک هم با دیدنش بغض کرد....رفتن و کنار تختش نشستن....
ازدید تهیونگ//
خداجون....ا..این همون لونایی که همیشه با دمپایی دنبال پسرا بودو اونارو کتک میزد//جر😂💔//و همش سرم غر میزد که چرا خوراکی نخریدم....
+ل..لونا//دستشو گرفت و نشست رو صندلی//پاشو....زود خ...خوب شو...ق..قول میدم اگه پاشی برات خوراکی میخرم....ب...برات کلی لباس میخرم...هرکاری بگی میکنم اما فقط پاشو تروهرکسی که دوس داری منو زجر نده...//گریه میکنه و سرشو میزاره روتخت//
//ازدیدکوک//
لونا....برای چی اومدی اونجا؟....دلعنتی چرا بهم نگفتی که بارداری؟....هاأ.....بیدار شو دیگهههه
+ل...لونا....پاشو....پاشو واستا دوباره غرغرکن.....پاشو دیگه....پاشو قول میدم برات زندگی خوبی بسازم فقط پاشو....هق...
دکتر/وقت تموم شد لطفا برید مریض استراحت کنه
تهیونگ گریه میکردو از تخت دل نمیکند....من بزور بردمش بیرون گذاشتمش رویکی از صندلی ها....فقط گریه میکرد....توهمون وضع بودم که با چیزی که دیدم ترسیدمو شک ورم داشت
ادامه دارد.....
ججیغغغغغ😭😭😭
#پستای_قبلم_ببین_خوشت_اومد_فالو_کن #لایک_فالو_کامنت_یادتون_نره
۴۴.۰k
۱۱ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.