شعرو غزل، آرزو حاجی خانی
باز کم مانده تو را بیخود و مدهوش کنم
طبق عادت برسم، گُل بدهی، بوش کنم
اولش طعم سلامم به تو، عطراگین بود
عشق را من بلدم مثل تو مخدوش کنم؟
پای عاشق شدنم، هر که نمانده ست، بگو
پای عاشق شدنت، باده بده، نوش کنم
در هوای غم دلبستگی ات، تا دم صبح
با دل شمع بسوزم، به تو خاموش کنم
یک شبه خلقت جانانه به هم می ریزد
من اگر حرف دلم را که فقط گوش کنم
بعد از این در دل آتشکده ات، داغم کن
ترست این نیست، تو را باز فراموش کنم؟
باز رفتیم و تو هم جرات ابراز نداری، هر بار
باز گفتی که چه با این دلِ پر جوش کنم
آرزو حاجی خانی
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
طبق عادت برسم، گُل بدهی، بوش کنم
اولش طعم سلامم به تو، عطراگین بود
عشق را من بلدم مثل تو مخدوش کنم؟
پای عاشق شدنم، هر که نمانده ست، بگو
پای عاشق شدنت، باده بده، نوش کنم
در هوای غم دلبستگی ات، تا دم صبح
با دل شمع بسوزم، به تو خاموش کنم
یک شبه خلقت جانانه به هم می ریزد
من اگر حرف دلم را که فقط گوش کنم
بعد از این در دل آتشکده ات، داغم کن
ترست این نیست، تو را باز فراموش کنم؟
باز رفتیم و تو هم جرات ابراز نداری، هر بار
باز گفتی که چه با این دلِ پر جوش کنم
آرزو حاجی خانی
۳۱ اردیبهشت ۱۴۰۳
۱.۴k
۱۷ خرداد ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.