part⁵⁸🦖🗿
جیمین « فکر کنم یه عمارت هست
_یقینا کوک اونقدر احمق نبود که توی محل درگیری بمونه و ریسک اومدن پلیس رو به جون بخره! چطور اینو فراموش کرده بود؟
کوک « عموی جانگ می سرسخت ترین رقیبی بود که توی عمرم داشتم! جنازه اش رو با چشم خودم ندیدم و این یعنی ممکنه فرار کرده باشه.... با درد خودم رو به ستون قدیمی عمارت تکیه دادم و زیر چشمی به ته سان خیره شدم! حق داشتم ازش بترسم.. اگه دشمنم بود و مقابلم قرار میگرفت یقینا نابود میشدم
ته سان « خوشحالم جانگ می توی عمارت جاش امنه
کوک « اما فقط از لحاظ جسمی! شایدم نه
ته سان « هنوزم خیلی حساسه
کوک « بشدت! میتونم تک تک واکنش هاشو پیش بینی کنم... یکی از ما باید زنده بمونه
ته سان « این قابل پیش بینی نیست! راستی میدونستی جیمین اون نفر سومه؟
کوک « نه... شکه شدم اما خوشحالم جانگ می برادر دومش رو هم پیدا کرده
ته سان « اینکه الان زنده ای فقط به خاطر اون دوتاست! میدونی جفتشون به خاطر تو مقابل من ایستادن؟
کوک « * خنده... فکر میکردم تو رو انتخاب کنن
ته سان « تو براشون یه شخص ارزشمندی!
جیمین « توی عمرم اینقدر دلشوره و استرس نداستم...با دیدن جسم خونی کوک و ته سان گوشه عمارت با عجله خودمو بهشون رسوندم... زخمی شدین؟؟؟؟ *نگران و مضطرب
کوک « دیر کردی پسر
نامجون « امبولانس رو هماهنگ کن
ووک « یه جعبه توی ماشین هست برین اونا رو بیارین باید خون ریزی رو متوقف کنیم
ته سان « زیادی شلوغش میکنید بچه ها
جیمین « شلوغش میکنیم؟؟؟ احمقا تیر خوردین....
ته سان « پارک جیمین کسی به برادر بزرگترش نمیگه احمق....
//نیمه های شب.... عمارت جئون //
آجوما « خانم جان هوا سرده بیا داخل قربونت برم... زبونم لال مریض میشی هااا
جانگ می « جوابم رو نمیدن آجوما... یعنی بلایی سر کوک و ته سان اومده؟ *با صدایی گرفته
آجوما « اقا رو من از بچگی میشناسم! اونقدر قوی هست که کم نیاره و کنارت بمونه....
_دیگه کنجکاو نبود درباره گذشته بدونه! الان فقط میخواست کوک رو بهش برگردونن... بیشتر توی خودش جمع شد و دوباره با دستایی لرزون شماره جیمین رو گرفت
..... بیمارستان.......
می شا « به جانگ می خبر ندادین؟
جیمین « به نظرت اینکه منتظر بمونه بهتره یا بفهمه کوک و ته سان رفتن توی کما؟
می شا « منتظر بمونه.... چرا اینجوری شد؟
ووک « همیشه وقتی زخمی میشدن تیر به نقطه حیاتی برخورد نکرده بود! جی کیونگ واقعا یه حرفیه
جین « نباید همه اینجا بمونیم... یکی باید بره جی کیونگ رو پیدا کنه! اگه الان بره سراغ جانگ می هیچکس نیست ازش محافظت کنه
ووک « من و می شا میریم عمارت... فقط... اگه خبری شد حتما بهم بگید! کوک برای من ادم ارزشمندیه
جین « نگران نباش... مراقب باشید
نامجون « جیمین.... برو استراحت کن !
_یقینا کوک اونقدر احمق نبود که توی محل درگیری بمونه و ریسک اومدن پلیس رو به جون بخره! چطور اینو فراموش کرده بود؟
کوک « عموی جانگ می سرسخت ترین رقیبی بود که توی عمرم داشتم! جنازه اش رو با چشم خودم ندیدم و این یعنی ممکنه فرار کرده باشه.... با درد خودم رو به ستون قدیمی عمارت تکیه دادم و زیر چشمی به ته سان خیره شدم! حق داشتم ازش بترسم.. اگه دشمنم بود و مقابلم قرار میگرفت یقینا نابود میشدم
ته سان « خوشحالم جانگ می توی عمارت جاش امنه
کوک « اما فقط از لحاظ جسمی! شایدم نه
ته سان « هنوزم خیلی حساسه
کوک « بشدت! میتونم تک تک واکنش هاشو پیش بینی کنم... یکی از ما باید زنده بمونه
ته سان « این قابل پیش بینی نیست! راستی میدونستی جیمین اون نفر سومه؟
کوک « نه... شکه شدم اما خوشحالم جانگ می برادر دومش رو هم پیدا کرده
ته سان « اینکه الان زنده ای فقط به خاطر اون دوتاست! میدونی جفتشون به خاطر تو مقابل من ایستادن؟
کوک « * خنده... فکر میکردم تو رو انتخاب کنن
ته سان « تو براشون یه شخص ارزشمندی!
جیمین « توی عمرم اینقدر دلشوره و استرس نداستم...با دیدن جسم خونی کوک و ته سان گوشه عمارت با عجله خودمو بهشون رسوندم... زخمی شدین؟؟؟؟ *نگران و مضطرب
کوک « دیر کردی پسر
نامجون « امبولانس رو هماهنگ کن
ووک « یه جعبه توی ماشین هست برین اونا رو بیارین باید خون ریزی رو متوقف کنیم
ته سان « زیادی شلوغش میکنید بچه ها
جیمین « شلوغش میکنیم؟؟؟ احمقا تیر خوردین....
ته سان « پارک جیمین کسی به برادر بزرگترش نمیگه احمق....
//نیمه های شب.... عمارت جئون //
آجوما « خانم جان هوا سرده بیا داخل قربونت برم... زبونم لال مریض میشی هااا
جانگ می « جوابم رو نمیدن آجوما... یعنی بلایی سر کوک و ته سان اومده؟ *با صدایی گرفته
آجوما « اقا رو من از بچگی میشناسم! اونقدر قوی هست که کم نیاره و کنارت بمونه....
_دیگه کنجکاو نبود درباره گذشته بدونه! الان فقط میخواست کوک رو بهش برگردونن... بیشتر توی خودش جمع شد و دوباره با دستایی لرزون شماره جیمین رو گرفت
..... بیمارستان.......
می شا « به جانگ می خبر ندادین؟
جیمین « به نظرت اینکه منتظر بمونه بهتره یا بفهمه کوک و ته سان رفتن توی کما؟
می شا « منتظر بمونه.... چرا اینجوری شد؟
ووک « همیشه وقتی زخمی میشدن تیر به نقطه حیاتی برخورد نکرده بود! جی کیونگ واقعا یه حرفیه
جین « نباید همه اینجا بمونیم... یکی باید بره جی کیونگ رو پیدا کنه! اگه الان بره سراغ جانگ می هیچکس نیست ازش محافظت کنه
ووک « من و می شا میریم عمارت... فقط... اگه خبری شد حتما بهم بگید! کوک برای من ادم ارزشمندیه
جین « نگران نباش... مراقب باشید
نامجون « جیمین.... برو استراحت کن !
۴۴.۹k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۴۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.