رُمآن :بی پَنآه پارت ۱۶
لبامو آویزون کردم نگاهی به سمتم کردو لبخند محوی زد به سمتم اومد که سوالی نگاش کردم
دستشو برد زیر بازومو تو بغلش گرف سوالی بهش نگاه میکردم که سرشو آورد پایینو گردنو بوسید تموم بدنم مور مور شد این چرا اینطوری میکنح با چشای که شیطنت ازش میبارید رو بهم گف با یع رابطه چتوری خانومم
همینطوری داشتم با چشای گشاد شدع نگاش میکردم کع بافت موهامو وا کرد و از کشوی کمد بُرس ور داش نشست پشت سرمو شروع کرد به شونع کردن چشامو بستم تا حالا نه مامانم مثع همه مامانا موهامو شونه میکرد نح چیز دیع
همیشع خودم به سختی که موهامو تا زانوهام میرسیدو شونه میکردم
چن ساله کوتاشون نکردی
_تاحالا کوتاش نکردم اما یدفع بابام بام دعوا کردو بافتمو باقیچی بُرید با صدای عصبیش به خودم اومدم
_چرا مگع سر چی بات دعوا کرد
_با بغض سری تکون دادمو با صدای آرومم ادامه دادم از اولشم برا هیچکدومشون مهم نبودم با اینکع تک فرزند بودم اما از من خوششون نمیومد
_با همون تن صدای محمکش ادامه داد :برا همین اینع این موش کوچولو خودتو به این در و اون در میزنی که بری پیششون
_اشکی که رو گونه ام ریختو بودو با پشت دس پاکش کردمو با بغض ادامه دادم
_با اینکع اونا فقط منو به عنوان کالا میدیدن کع با آرز ازدواج کنم اما منح باز دوسشون دارم با ترس نگاش کردمو زبونمو گاز گرفتم یا خدا ینی بازم خراب کردم اگه بفهمع منو میخان با آرز ازدواج کنم دیع هیچموقع نمیذارع برم
با صدای عصبیش اما در عین حال خونسردش به خودم اومدم
_خو میگفتی میخان زن منو به کدوم حرومزاده ای بدن هان
با ترس سرمو انداختم زیرو با انگشتام بازی میکردم
_با توام پدرسگ پَ بگو خانوم چرا میخان برن خونشون پَ بگو خانوم چرا خودشو ناقص میکنع ولی بازم نمیخاد اینجا بمونع ببین کور خوندی اگه فک کردی میزارم پاتو تو اون آشغال دونی بزاری اونطوری سرع منو شیرع بمالی بری با یکی دیع گو بخوری توله سگ
سرمو با ترس بالا آوردم و به کابوس زندگیم خیرع شدم
با سکسکع ادامه دادم:بخدا من اصلن ازش خوشم نمیاد من گو بخورم برم باش ازدواج کنم
دستشو به علامت حرف نزدن آورد بالا رو به روم دوستاتو با صدای که سعی در کنترل کردنش داشت غرید:خفه شو فقط خفه شو فهمیدی حالتم مثع بچع آدم بهم بگو این حرومزادع کیه که میخاد همچین گوهی بخوره
با صدای خَفی ادامه دادم :پسر عموم آراز به خدا من اصلن از آرز خوشم نمیاد اونا مجبورم میکنن
مشتشو کوبید به دیوار کنارشو داد زد
توله سگ گو میخوری اسمشو به زبون میاری با ترس بهش خیرع شدم کع با برگشتش به طرفم هینی از ترس کشیدمو تو خودم مچاله شدم کَپ کرده بع قیافش نگا کردم تموم صورتش قرمز شدع بود رگ گردنش زدع بود بیرون خاستم حرفی بزنم که با داد ادامه داد
پایان پارت ۱۶#
دستشو برد زیر بازومو تو بغلش گرف سوالی بهش نگاه میکردم که سرشو آورد پایینو گردنو بوسید تموم بدنم مور مور شد این چرا اینطوری میکنح با چشای که شیطنت ازش میبارید رو بهم گف با یع رابطه چتوری خانومم
همینطوری داشتم با چشای گشاد شدع نگاش میکردم کع بافت موهامو وا کرد و از کشوی کمد بُرس ور داش نشست پشت سرمو شروع کرد به شونع کردن چشامو بستم تا حالا نه مامانم مثع همه مامانا موهامو شونه میکرد نح چیز دیع
همیشع خودم به سختی که موهامو تا زانوهام میرسیدو شونه میکردم
چن ساله کوتاشون نکردی
_تاحالا کوتاش نکردم اما یدفع بابام بام دعوا کردو بافتمو باقیچی بُرید با صدای عصبیش به خودم اومدم
_چرا مگع سر چی بات دعوا کرد
_با بغض سری تکون دادمو با صدای آرومم ادامه دادم از اولشم برا هیچکدومشون مهم نبودم با اینکع تک فرزند بودم اما از من خوششون نمیومد
_با همون تن صدای محمکش ادامه داد :برا همین اینع این موش کوچولو خودتو به این در و اون در میزنی که بری پیششون
_اشکی که رو گونه ام ریختو بودو با پشت دس پاکش کردمو با بغض ادامه دادم
_با اینکع اونا فقط منو به عنوان کالا میدیدن کع با آرز ازدواج کنم اما منح باز دوسشون دارم با ترس نگاش کردمو زبونمو گاز گرفتم یا خدا ینی بازم خراب کردم اگه بفهمع منو میخان با آرز ازدواج کنم دیع هیچموقع نمیذارع برم
با صدای عصبیش اما در عین حال خونسردش به خودم اومدم
_خو میگفتی میخان زن منو به کدوم حرومزاده ای بدن هان
با ترس سرمو انداختم زیرو با انگشتام بازی میکردم
_با توام پدرسگ پَ بگو خانوم چرا میخان برن خونشون پَ بگو خانوم چرا خودشو ناقص میکنع ولی بازم نمیخاد اینجا بمونع ببین کور خوندی اگه فک کردی میزارم پاتو تو اون آشغال دونی بزاری اونطوری سرع منو شیرع بمالی بری با یکی دیع گو بخوری توله سگ
سرمو با ترس بالا آوردم و به کابوس زندگیم خیرع شدم
با سکسکع ادامه دادم:بخدا من اصلن ازش خوشم نمیاد من گو بخورم برم باش ازدواج کنم
دستشو به علامت حرف نزدن آورد بالا رو به روم دوستاتو با صدای که سعی در کنترل کردنش داشت غرید:خفه شو فقط خفه شو فهمیدی حالتم مثع بچع آدم بهم بگو این حرومزادع کیه که میخاد همچین گوهی بخوره
با صدای خَفی ادامه دادم :پسر عموم آراز به خدا من اصلن از آرز خوشم نمیاد اونا مجبورم میکنن
مشتشو کوبید به دیوار کنارشو داد زد
توله سگ گو میخوری اسمشو به زبون میاری با ترس بهش خیرع شدم کع با برگشتش به طرفم هینی از ترس کشیدمو تو خودم مچاله شدم کَپ کرده بع قیافش نگا کردم تموم صورتش قرمز شدع بود رگ گردنش زدع بود بیرون خاستم حرفی بزنم که با داد ادامه داد
پایان پارت ۱۶#
۷.۹k
۲۶ تیر ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.