نجوای عشق پارت ۶
من:ب بیا تو اومدتو و رفت نشست عطرشم پخش شده بود پسر تحمل کن رفت نشست روی مبل من:چی میخوری بیا قهوه نسکافه و... نایکا:قهوه من:با شیکر یا ساده نایکا:😐با شیکر من:اوکی بعد رفتم قهوه رو درست کردم آشپز خونه روبه روی اون مبلی بود که نایکا نشسته بود منم همینجوری نگاش میکردم که تهیونگ اومد تهیونگ:هو هو جونگ کوک پیشت الو مشترک مورد نظر در دسترس میباشد یه نگاه کرد دید من دارم اونجا رو نگاه میکنم تهیونگ:هی جونگ کوک قهوت سر رفت من:اوه وایی تو دوساعت اینجایی نباید بگی این داره سر میره تهیونگ: حالت خوبه والا ما صدات کردیم تو چشمت اونور هرچی صدات میزدم انگار با دیوار حرف میزدم ببینم من:چرت و پرت بگی لت و پارت میکنم تهیونگ:عاشق شدی من:خفه شو بابا من به عشق اعتقادی ندارم تهیونگ:هاه تو گفتی منم باور کردم من:میشه رو اعصابم راه نری شب بعد مهمونی بهت میگم تهیونگ:باشه راستش اون دختره که همسایه روبه رویمونه یه دوستی داره بیار در گوشتو اومد در گوشم گفت من از اون دوستش خوشم اومده من:عهههههه دوستش داری تهیونگ:اوهوم من:چرا بهش نمیگی خوب تهیونگ:روم نمیشه من:راستش منم خوب از اون خوشم میاد تهیونگ:اونو که فهمیدم دوسش داری من:خوب نمیدونم آره دوسش دارم با اینکه یکم زود حرصی میشه ولی واقعا دختره خوبیه(هوم عزیزم داری از من تعریف میکنی حالا اومد علامت فاک و با انگوشتش نشون داد میفهمی زیر اون خوبی چه چیزی هست😐😂😂🤣🤣🤣) ولی اون که منو دوست نداره تهیونگ:آره من:چی😐 تهیونگ:هیچی هیچی ببر قهوه رو سرد شد من:باشه قهوه رو بردم و دادم بهش منم کنارش نشستم این عطرش میخورد تو صورتم نایکا:چرا قرمز شدی من:ها شدم نایکا:اوهوم من:نه نه چیزی نیست هی میزدم تو صورتم تو ذهنم میگفتم انقدر شل نباش پسر(خوب پسرم پاشو برو اونور😐😂😂🤣) آخرای مهمونی بود که یکی به گوشیم زنگ زد من:بله یونگی:الو جونگ کوک یه قتل دیگه اتفاق افتاده با نایکا برو اون محلی که من تو گوشیت آدرسشو میزنم نزدیک محله شماست من:چیی اینجا یونگی:آره من:باشه نایکا نایکا:بله من:یه تجاوز دیگه اتفاق افتاده اونم اینجا نایکا:اینجا من:بریم نایکا:بریم ولی با این لباس من:لباست هیچیش نیست خیلیم خوبه نایکا:خیله خوب بعد رفتم اصلح برداشتم و بهش دادم من:بیا اینو بگیر نایکا:تیر داره من:اوهوم نایکا:خیله خوب من:بریم نایکا:بریم
از زبون خودم
دوییدیم از در خونه رفتیم بیرون من:ساعت چنده کوک:نزدیک ۱۲ یدونه دیگم اتفاق میوفته من:هیجانی شد یه دفع یکی از رو هوا (از اون بالا کفت در میایه😂🤣🤣) پرید و منو از پشت گرفت کوک:نایکا هوو عوضی ولش کن من:صبر کن همینجوری میبردم عقب که دستشو گرفتم واز پشت پرتش کردم رو زمین یه دور چرخید رو هوا و بعد من گرفتمش کوک:واو کارت عالی بود
از زبون خودم
دوییدیم از در خونه رفتیم بیرون من:ساعت چنده کوک:نزدیک ۱۲ یدونه دیگم اتفاق میوفته من:هیجانی شد یه دفع یکی از رو هوا (از اون بالا کفت در میایه😂🤣🤣) پرید و منو از پشت گرفت کوک:نایکا هوو عوضی ولش کن من:صبر کن همینجوری میبردم عقب که دستشو گرفتم واز پشت پرتش کردم رو زمین یه دور چرخید رو هوا و بعد من گرفتمش کوک:واو کارت عالی بود
۶.۱k
۲۲ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.