همراه بایک دهن کجی رومو برگردوندم ..
همراه بایک دهن کجی رومو برگردوندم ..
استاد_هی دختر ..وایستا ...ببین ...این مسیرمث یه روده دختر..خودتو به جریانش بسپر..اینقدردنبال مقصرنگرد ...ازخودت شروع کن ...به والله من مقصرنیستم به خدا من تقلب نکردم ...کارخدابوده حتما دیگه...
با تندی برگشتم سمتش ...
_الکی گردن خدا ننداز...خدا به آدما ظلم نمیکنه میدونی که این آدمان که ظالمن ...
+میدونم ...میدونم ...دخترم شاید قسمتت این بوده ...
_خسته شدم ازبس که بلا سرم نازل شدو گفتین قسمته ...این قسمته ما کی تموم میشه ...هااان؟؟؟از بچگی تاحالا دارم میکشم ...تموم نشد ...مث این که من همونیم که هستم ...چرا تافکرمیکنم ..ته خوشبختیم ...ته بدبختی رو باچشام میبینم....
+ببین اونم آدم بدی نیست ...قبول دارم سختته ..ولی تحمل باید کرد...نباید شکست ...بابا فقط چندتا کلمه ی عربیه ...همین ...
_بین این 40نفراعزامی چرا من ...استاد بخدا من یه دخترم ...سختمه نمیتونم ...دارین از من سوءاستفاده میکنین ...ببینید استاد...من ..عروسک خیمه شب بازی این سگ خورا نمیشم همینو بس.نمیزارم یه مشت بچه پولدار عوضی شعورمنو توانایی های منو وآینده و اهداف منو زیرسوال ببره ....
راهمو کشیدمو رفتم ...توی فکرم هزارجور چرتو پرت روون بود...
کی این بازیا تموم میشه ...سوالای من بی جوابن ...د..آخه چرا ...
_خانم ...خانم ...ببخشید خوابتون برده بود تاچند دقیقه ی دیگه وارد مرز هوایی کشورایران میشیم ...بهتره که دیگه بیدار شید...
+متشکرم ...
بیچاره چه میدونست که من خواب نبودم ...دیگه عادتم شده بود...تا چشمامو میبستم مثل پرده ی سینما تک تک اون خاطره هام برام جولون میدن وواسم دهن کجی میکنن ...
#رمان
استاد_هی دختر ..وایستا ...ببین ...این مسیرمث یه روده دختر..خودتو به جریانش بسپر..اینقدردنبال مقصرنگرد ...ازخودت شروع کن ...به والله من مقصرنیستم به خدا من تقلب نکردم ...کارخدابوده حتما دیگه...
با تندی برگشتم سمتش ...
_الکی گردن خدا ننداز...خدا به آدما ظلم نمیکنه میدونی که این آدمان که ظالمن ...
+میدونم ...میدونم ...دخترم شاید قسمتت این بوده ...
_خسته شدم ازبس که بلا سرم نازل شدو گفتین قسمته ...این قسمته ما کی تموم میشه ...هااان؟؟؟از بچگی تاحالا دارم میکشم ...تموم نشد ...مث این که من همونیم که هستم ...چرا تافکرمیکنم ..ته خوشبختیم ...ته بدبختی رو باچشام میبینم....
+ببین اونم آدم بدی نیست ...قبول دارم سختته ..ولی تحمل باید کرد...نباید شکست ...بابا فقط چندتا کلمه ی عربیه ...همین ...
_بین این 40نفراعزامی چرا من ...استاد بخدا من یه دخترم ...سختمه نمیتونم ...دارین از من سوءاستفاده میکنین ...ببینید استاد...من ..عروسک خیمه شب بازی این سگ خورا نمیشم همینو بس.نمیزارم یه مشت بچه پولدار عوضی شعورمنو توانایی های منو وآینده و اهداف منو زیرسوال ببره ....
راهمو کشیدمو رفتم ...توی فکرم هزارجور چرتو پرت روون بود...
کی این بازیا تموم میشه ...سوالای من بی جوابن ...د..آخه چرا ...
_خانم ...خانم ...ببخشید خوابتون برده بود تاچند دقیقه ی دیگه وارد مرز هوایی کشورایران میشیم ...بهتره که دیگه بیدار شید...
+متشکرم ...
بیچاره چه میدونست که من خواب نبودم ...دیگه عادتم شده بود...تا چشمامو میبستم مثل پرده ی سینما تک تک اون خاطره هام برام جولون میدن وواسم دهن کجی میکنن ...
#رمان
۱.۳k
۱۷ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.