باآهنگ همخونی میکردمو اشک میریختم ...تک تک لحظه های خروج
باآهنگ همخونی میکردمو اشک میریختم ...تک تک لحظه های خروج از کشورم به وضوح جلوی چشمام به حرکت درمیومدن ....
_مامان قربون شکلت من دیگه باید باگروهم راه بیوفتم ...دعای خیرتونو بدرقه ی راه پرپیچو خمم کنین ...بابا ..قول میدم سربلندتون کنم...به خاطرخودم ...به خاطراهدافم ...به خاطرشما...
بابا+مراقب خودت باش ...راستی بابا همگروهیت کجاست؟
مامان=راست میگه دخترم این پسره که همگروهیت بود ...خیلی حق داره به گردنمون ...
دهنمو کج کردم و گفتم
_همین اطرافه دیگه ..دیگه شما چرا واسه پسرغریبه جوش میزنی مرد گنده
صدایی ازپشت گفت
+زیادم اونطورکه تومیگی گنده نیستماااا!!!!
_هیییع...س..سلام ..سلام
+علیک سلام ...سلام پدرجان خوبین شما مادرجان
شیطونه میگه بزنم دهنشو سرویس کنم ...عه عه عه آدم اینقدرپررو ...اینقدر بدجنس...
مامان_ممنونم پسرم ...نگرانت بودیم ...دیرکردی ؟؟
من_آخه مادرمن ...نمیدونین ایشون عجله نمیکنن ...شاید اوووف شن ...
بابا+پسرم اگرمیشه یه چندلحظه باهات حرف دارم ...
پندار+باکمال میل ...
من_مامان...مانی ...ماااا.
مامان+کوفتتتت مرض ...چندبارگفتم مث گاووو ماااا مااااا نکن ...مث آدم بگو مامان ...
من_مرسی...دستت دردنکنه ...مثلا میخوای دخترتو عزیزدردونتو بفرستی بره خارج یه چندماهی نبینیش هاااا....گفته باشم...
مامان+هی دختر زیاد پررویی نکنیااا مث آدم درستو بخون اون مدرک روهم بگیرو بیااا تا بالاخره فرجی بشه بخوره توسریکی بیاد توره بگیرههه ...
من_دستت درد نکنه
مامان بطور عجیبی شروع کرد به بوکشیدنم ...یهوجلودماغشو گرفت که خودمم به خودم شک کردم ..!!!!!!
مامان+دختر..دیگه کم کم داری بوی ترشی میگیریاااا.....بعدم زد زیرخنده ...
درحال خنده بود که یه نیشگون محکم از بازوش گرفتمش....
مامان+آخخخخخخخخخخ وحشی چته...نه جدی جدی بی شوهری روت اثرگذاشته ...بدجوررر...
من_مرض عشقم...
مامان+ببین من شوهردارممممممم...زورت بیاد تونداری ..هاهاهاها
من_هرهرهرهرهرروی گل بخندی ...چه کلاس شوهرشم میااد....والا شوهرتوکه شکم داره قدزن حامله ....اونم چی ...10قلو توی 8ماه..هاهاهاهاا
بابا=ای دختره ی چشم سفییید ...حالا دیگه شکم من گندست؟؟؟
ابروهای مامان رفت بالا...
خندمو توی نطفه خفه کردمو و گفتم
_عه چیزه بابا ...اهههههم ....شما ازکی اینجایی؟؟
بابا=ازمانییی
اوه اوه ضایع شدمااا بدجوررر..سرمو برگردوندماوه اوه روم سیاه اون کره الاغ کدخدا هم هست که ...
_میدونین من عادت دارم بامامانم شوخی کنم ...
بعدازبدرقه ی ما همراه باگروهمون سوارهواپیما شدیم ...روی صندلی نشستم ....
پندار+جون من یه باردیگه مادرتو صدا کن هاهاهاها
من_مرض مگرمن باتوعه اشگه مانکی شوخی دارم؟؟؟دفعه ی آخرته بامن حرف میزنیااا
پندار+مااااااااااااا مااااااااا
من_مرض....کوفتتت....زهرمار...حناق...سگ هااااارررر...
پندار+باوشه باوووو چته مث سگه پاچه میگیری...هااا
_اگه مث سگ پاچه میگیرم ...خیلی هم خوب بلدم مث عزرائیل جون بگیرم ...امتحانش مجانیه هااا....
پندار+آدمت میکنم...
من_برو عمتو آدم کن...چی اززندگی منه بدبخت میخوای؟؟؟هااان؟؟؟مث بختک روی زندگیم افتادیو چسبیدی د ول کن ازاین زندگی نکبتیه من چیزی از بدبختی نصیبت نمیشه....
جوابی بهم ندادودهنشو کج کرد...واین منو هیستریک تروعصبی ترمیکرد...
#رمان#رمانخونها
_مامان قربون شکلت من دیگه باید باگروهم راه بیوفتم ...دعای خیرتونو بدرقه ی راه پرپیچو خمم کنین ...بابا ..قول میدم سربلندتون کنم...به خاطرخودم ...به خاطراهدافم ...به خاطرشما...
بابا+مراقب خودت باش ...راستی بابا همگروهیت کجاست؟
مامان=راست میگه دخترم این پسره که همگروهیت بود ...خیلی حق داره به گردنمون ...
دهنمو کج کردم و گفتم
_همین اطرافه دیگه ..دیگه شما چرا واسه پسرغریبه جوش میزنی مرد گنده
صدایی ازپشت گفت
+زیادم اونطورکه تومیگی گنده نیستماااا!!!!
_هیییع...س..سلام ..سلام
+علیک سلام ...سلام پدرجان خوبین شما مادرجان
شیطونه میگه بزنم دهنشو سرویس کنم ...عه عه عه آدم اینقدرپررو ...اینقدر بدجنس...
مامان_ممنونم پسرم ...نگرانت بودیم ...دیرکردی ؟؟
من_آخه مادرمن ...نمیدونین ایشون عجله نمیکنن ...شاید اوووف شن ...
بابا+پسرم اگرمیشه یه چندلحظه باهات حرف دارم ...
پندار+باکمال میل ...
من_مامان...مانی ...ماااا.
مامان+کوفتتتت مرض ...چندبارگفتم مث گاووو ماااا مااااا نکن ...مث آدم بگو مامان ...
من_مرسی...دستت دردنکنه ...مثلا میخوای دخترتو عزیزدردونتو بفرستی بره خارج یه چندماهی نبینیش هاااا....گفته باشم...
مامان+هی دختر زیاد پررویی نکنیااا مث آدم درستو بخون اون مدرک روهم بگیرو بیااا تا بالاخره فرجی بشه بخوره توسریکی بیاد توره بگیرههه ...
من_دستت درد نکنه
مامان بطور عجیبی شروع کرد به بوکشیدنم ...یهوجلودماغشو گرفت که خودمم به خودم شک کردم ..!!!!!!
مامان+دختر..دیگه کم کم داری بوی ترشی میگیریاااا.....بعدم زد زیرخنده ...
درحال خنده بود که یه نیشگون محکم از بازوش گرفتمش....
مامان+آخخخخخخخخخخ وحشی چته...نه جدی جدی بی شوهری روت اثرگذاشته ...بدجوررر...
من_مرض عشقم...
مامان+ببین من شوهردارممممممم...زورت بیاد تونداری ..هاهاهاها
من_هرهرهرهرهرروی گل بخندی ...چه کلاس شوهرشم میااد....والا شوهرتوکه شکم داره قدزن حامله ....اونم چی ...10قلو توی 8ماه..هاهاهاهاا
بابا=ای دختره ی چشم سفییید ...حالا دیگه شکم من گندست؟؟؟
ابروهای مامان رفت بالا...
خندمو توی نطفه خفه کردمو و گفتم
_عه چیزه بابا ...اهههههم ....شما ازکی اینجایی؟؟
بابا=ازمانییی
اوه اوه ضایع شدمااا بدجوررر..سرمو برگردوندماوه اوه روم سیاه اون کره الاغ کدخدا هم هست که ...
_میدونین من عادت دارم بامامانم شوخی کنم ...
بعدازبدرقه ی ما همراه باگروهمون سوارهواپیما شدیم ...روی صندلی نشستم ....
پندار+جون من یه باردیگه مادرتو صدا کن هاهاهاها
من_مرض مگرمن باتوعه اشگه مانکی شوخی دارم؟؟؟دفعه ی آخرته بامن حرف میزنیااا
پندار+مااااااااااااا مااااااااا
من_مرض....کوفتتت....زهرمار...حناق...سگ هااااارررر...
پندار+باوشه باوووو چته مث سگه پاچه میگیری...هااا
_اگه مث سگ پاچه میگیرم ...خیلی هم خوب بلدم مث عزرائیل جون بگیرم ...امتحانش مجانیه هااا....
پندار+آدمت میکنم...
من_برو عمتو آدم کن...چی اززندگی منه بدبخت میخوای؟؟؟هااان؟؟؟مث بختک روی زندگیم افتادیو چسبیدی د ول کن ازاین زندگی نکبتیه من چیزی از بدبختی نصیبت نمیشه....
جوابی بهم ندادودهنشو کج کرد...واین منو هیستریک تروعصبی ترمیکرد...
#رمان#رمانخونها
۲.۵k
۱۸ مرداد ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.