دانستن بدترین درد دنیاست
میدانم، و گاهی دانستن بدترین درد دنیا میشود، که دیگر نمیتوانی خودت را به ندانستن بزنی و لبخندت را بر روی لبانت نگه بداری و بگویی که درست میشود، یک روزی بالاخره درست خواهد شد، که تمامشان را هم که گفته باشی، باز هم چشمانت پیشتر از تمام اینها تو را لو میدهند، پس چشمانت را به زمین، یا به جایی در آن دورها همراه کلاغهایی سیاهی که پشت بخار لیوان یک بار مصرف چای داغت گم میشوند میدوزی و میگویی که درست میشود، یک روزی بالاخره درست خواهد شد
۳.۲k
۲۴ آذر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.