neightbours
the view point of our neightbours about us.
بیاین دُعا کنیم تا دنیا دنیاس، بیگانگانِ فضایی هرگز وجود نداشته باشن.. .!
نه به خاطر اینکه وجودشون ممکنه تهدیدی باشه برای زیستگاه امنمون، یا اینکه چقدر ممکنه در برهم زدن روال عادی زندگیِ خوشگلمون، موثر واقع شَن!..
بیشتر به این خاطِر، که اگه زمانی قرار باشه در قالبِ دوست یا دشمن، سَمتِمون بیان، چقدر ممکنه از نحوۀ نگهداری ما، از توپِ سبزمون شگفت زده بِشَن.. .
نظر منو اگه بِخواین، باید بگم در اون صورت جای بسی شرمندگیه.. . می پرسید چرا؟ خُب تصور کنید هنوز 5-4 کیلومتر بیشتَر وارد جو نشدن، خط و خالهای گلبهی و حلقه های قرمز رنگ آتیشی که ناشی از انفجارهای پی در پی هست، وقت و بی وقت از اقصی نُقاطِ این توپ سبز زَبونه می کشن.. . خُب، این عزیزانِ تازه وارد منظره ای به این زیبایی رو می بینن و احتمالاً دلشون می خواد که هر طور که شده، حتی لساناً کنکاشی بکنن تا دلیلشو بفهمن..
درست همون موقع، اگه مثلا بنده لیدِرِ پُر افتخاری باشم که کار هدایت اونها به نقطه ی فرودشون روی زمین رو بر عهده داره می باس برای اینکه بتونم مُدام حواسشون رو به چیزهای دیگه ای پرت کنم، اراجیفی چند، سَرِهَم کُنم .. . مثلاً با اینکه می دونم هنوز اونا نمی دونن اصن فیلم چی هست و اصولاً سینما یَنی چی، بگم:
" آیا تا بحال اندیشیده اید چرا آنتونی هاپکینز در فیلم سکوت بره ها اسکار بهترین بازیگر نقش اوّل مرد را ازآن خود نموده و یا مثلاً جِف بریدجز در کِی پَکس، که فیلمی بر پایه ی رابطه بین پزشک و بیمار است، آنگونه درخشیده است؟ و همچنین چرا در سال 1975 جک نیکلسون در فیلم دیوانه از قفس پرید، توانسته با ارائه آن بازی بیاد ماندنی توجه اکثر منتقدین سینما را به خود جلب کند و اسکار بهترین بازیگر را نیز تصاحب نماید؟ "
بعدش بادی به غَبغبم بندازم و در کمالِ امتِنان از خویشتَنَم، دستامو توی هوا تکون بدم و اضافه کنم: " دوستانِ فضایی من، راز موفقیت آنها را می بایست پیش از آنکه در نحوه ی نقش آفرینی این اشخاص جستجو کنیم، باید در خود نقش بیابیم. ما به کسایی که نقش انسانها رو بازی می کنن می گیم بازیگر و چیزی که بازی بر آن مِحوَر استوار هست، می گیم نَقش، و به کسایی که نقّاشی می کنن می گیم نقاش، و به کسایی که نقشه می کشن می گیم سَیّاسْ، اگر سوال پیش اومد چرا بهشون نمی گین نقشه کِش، می گیم: اون کاربرد دوّمشه و زیاد هم مهم نیس .. . و به چیزهای قرمز رنگ و ترش مزه ای که اغلب از درختها آویزون هستن می گیم گیلاس.. . (لبخند ملیح)
مُنتها از جایی که جماعَتِ مجنونُ الحال، پریشون الاحوالاتی چون برادرانی که آن عزیزان نقششون رو بخوبی و حتی بهتر از خودشون ایفا کردن، همیشه از نظر ما به رَقمِ کارهایی که ازشون سر میزنه و خیلی هم عادی به نظر نمی رسن، ما اونها رو دیوانه، دیوونه، مجنون و از این قبیل چیزا خطابشون می کنیم.. به شما اطمینان می دم، که از این به بعد هر چیز غیر عادی و چالش بر انگیزی که احتمالاً شاهدش باشید، حتماً کارِ همین گروهه و یقین بدونید که حساب کارشون با ما آدم حسابیا، حسابی سَواست!! .. ."
با این حال، و با وجود بافتَنِ اون مقدمه ی نه چندان قانع کننده و مُفصّل، زیاد مطمئن نیستم تا چه حد تونستم چشای از حدقه در اومدشون رو به جای دیگه ای متمایل کنم و اصَن نمی دونم روشی که پیش گرفتم جواب می ده یا نه! ولی بهتر از اینه که بِخوان همینطور به این منظرۀ ناخوشایند، زُل بزنن و تویِ مغزهای ورم کردشون سوالاتی پیش بیاد که جوابِ به اونها به منزلۀ سرایَتِ هراسِ موجود بین ما به اونهاست.. در ثانی دلیلی وجود نداره که بخوایم، به جماعتی تازه وارد، جُزئیاتِ بیشتری رو توضیح بدیم، اونم تنها به این خاطر که راجع بهمون فکر باطل نکنن، چون ما خیلی خوبیم!...
با اینکه احتمالاً هنوز شک دارم که حرفهای من بیشتر گیجشون کرده یا اینکه به طرز موفقیت آمیزی تونستم فکر اونها رو که احتمالاً از بهره هوشی پایینتر
بیاین دُعا کنیم تا دنیا دنیاس، بیگانگانِ فضایی هرگز وجود نداشته باشن.. .!
نه به خاطر اینکه وجودشون ممکنه تهدیدی باشه برای زیستگاه امنمون، یا اینکه چقدر ممکنه در برهم زدن روال عادی زندگیِ خوشگلمون، موثر واقع شَن!..
بیشتر به این خاطِر، که اگه زمانی قرار باشه در قالبِ دوست یا دشمن، سَمتِمون بیان، چقدر ممکنه از نحوۀ نگهداری ما، از توپِ سبزمون شگفت زده بِشَن.. .
نظر منو اگه بِخواین، باید بگم در اون صورت جای بسی شرمندگیه.. . می پرسید چرا؟ خُب تصور کنید هنوز 5-4 کیلومتر بیشتَر وارد جو نشدن، خط و خالهای گلبهی و حلقه های قرمز رنگ آتیشی که ناشی از انفجارهای پی در پی هست، وقت و بی وقت از اقصی نُقاطِ این توپ سبز زَبونه می کشن.. . خُب، این عزیزانِ تازه وارد منظره ای به این زیبایی رو می بینن و احتمالاً دلشون می خواد که هر طور که شده، حتی لساناً کنکاشی بکنن تا دلیلشو بفهمن..
درست همون موقع، اگه مثلا بنده لیدِرِ پُر افتخاری باشم که کار هدایت اونها به نقطه ی فرودشون روی زمین رو بر عهده داره می باس برای اینکه بتونم مُدام حواسشون رو به چیزهای دیگه ای پرت کنم، اراجیفی چند، سَرِهَم کُنم .. . مثلاً با اینکه می دونم هنوز اونا نمی دونن اصن فیلم چی هست و اصولاً سینما یَنی چی، بگم:
" آیا تا بحال اندیشیده اید چرا آنتونی هاپکینز در فیلم سکوت بره ها اسکار بهترین بازیگر نقش اوّل مرد را ازآن خود نموده و یا مثلاً جِف بریدجز در کِی پَکس، که فیلمی بر پایه ی رابطه بین پزشک و بیمار است، آنگونه درخشیده است؟ و همچنین چرا در سال 1975 جک نیکلسون در فیلم دیوانه از قفس پرید، توانسته با ارائه آن بازی بیاد ماندنی توجه اکثر منتقدین سینما را به خود جلب کند و اسکار بهترین بازیگر را نیز تصاحب نماید؟ "
بعدش بادی به غَبغبم بندازم و در کمالِ امتِنان از خویشتَنَم، دستامو توی هوا تکون بدم و اضافه کنم: " دوستانِ فضایی من، راز موفقیت آنها را می بایست پیش از آنکه در نحوه ی نقش آفرینی این اشخاص جستجو کنیم، باید در خود نقش بیابیم. ما به کسایی که نقش انسانها رو بازی می کنن می گیم بازیگر و چیزی که بازی بر آن مِحوَر استوار هست، می گیم نَقش، و به کسایی که نقّاشی می کنن می گیم نقاش، و به کسایی که نقشه می کشن می گیم سَیّاسْ، اگر سوال پیش اومد چرا بهشون نمی گین نقشه کِش، می گیم: اون کاربرد دوّمشه و زیاد هم مهم نیس .. . و به چیزهای قرمز رنگ و ترش مزه ای که اغلب از درختها آویزون هستن می گیم گیلاس.. . (لبخند ملیح)
مُنتها از جایی که جماعَتِ مجنونُ الحال، پریشون الاحوالاتی چون برادرانی که آن عزیزان نقششون رو بخوبی و حتی بهتر از خودشون ایفا کردن، همیشه از نظر ما به رَقمِ کارهایی که ازشون سر میزنه و خیلی هم عادی به نظر نمی رسن، ما اونها رو دیوانه، دیوونه، مجنون و از این قبیل چیزا خطابشون می کنیم.. به شما اطمینان می دم، که از این به بعد هر چیز غیر عادی و چالش بر انگیزی که احتمالاً شاهدش باشید، حتماً کارِ همین گروهه و یقین بدونید که حساب کارشون با ما آدم حسابیا، حسابی سَواست!! .. ."
با این حال، و با وجود بافتَنِ اون مقدمه ی نه چندان قانع کننده و مُفصّل، زیاد مطمئن نیستم تا چه حد تونستم چشای از حدقه در اومدشون رو به جای دیگه ای متمایل کنم و اصَن نمی دونم روشی که پیش گرفتم جواب می ده یا نه! ولی بهتر از اینه که بِخوان همینطور به این منظرۀ ناخوشایند، زُل بزنن و تویِ مغزهای ورم کردشون سوالاتی پیش بیاد که جوابِ به اونها به منزلۀ سرایَتِ هراسِ موجود بین ما به اونهاست.. در ثانی دلیلی وجود نداره که بخوایم، به جماعتی تازه وارد، جُزئیاتِ بیشتری رو توضیح بدیم، اونم تنها به این خاطر که راجع بهمون فکر باطل نکنن، چون ما خیلی خوبیم!...
با اینکه احتمالاً هنوز شک دارم که حرفهای من بیشتر گیجشون کرده یا اینکه به طرز موفقیت آمیزی تونستم فکر اونها رو که احتمالاً از بهره هوشی پایینتر
۴.۱k
۱۶ مهر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.