دلِ دیوانه دیشب عالمی داشت
دلِ دیوانه دیشب عالمی داشت
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
به داغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر ، پُر میِ ناب
در آن خاموشی شب ، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران ، گویی دمی داشت
نبودش شکوه از بی هم زبانی
خدا را شکر ، دیشب همدمی داشت
صفای این غم دیرین بنازم
که با دل رشته های محکمی داشت
سحر چشم افشین چون غنچه ی گل
هنوز از شبنم اشکی ، نَمی داشت!
جدا زان چشم غمگینت غمی داشت
شبی بود و شرابی بود و حالی
به داغ سینه سوزت مرهمی داشت
حریمی بود و ساغر ، پُر میِ ناب
در آن خاموشی شب ، محرمی داشت
چنان شد بی خبر از عالم جان
کزین عمر گران ، گویی دمی داشت
نبودش شکوه از بی هم زبانی
خدا را شکر ، دیشب همدمی داشت
صفای این غم دیرین بنازم
که با دل رشته های محکمی داشت
سحر چشم افشین چون غنچه ی گل
هنوز از شبنم اشکی ، نَمی داشت!
۵.۴k
۲۵ بهمن ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.