فن فیک شب مهتابی
ا/ت
یه روز شب مهتابی بود در کنار مامانم..
البته مامانم یه ادم منفور بود
ازش متنفرم
مادرش
هوفف فکنم بچه خوابیده
جایه خودشو پهن میکنه*
خوابیدن*
ا/ت
بزار ببینم مامانم خوابه
رفتم تو اتاق*
هوم خوابه
و.. وایسا
چی اتفاقی داره میو_
یچیزی دارم یادم میاد..
اتفاقات گذشته*
ا/ت:تروخدا.. مامان غلط کردم..
مادرش:اینقد روت ابجوش میریزم تا حالت جا بیاد!
مامانش میره*
ا/ت ها.... دارم می_میرم
رفتن بیرون از خونه*
وا_ واییی!
+یهو دیدم یه مار گازم زده
اخ.....
ما_مان
میرم خونه*
پاد زهرو میگیرم*
وایسا ببینم..
ماره سمی نبوده..
ا/ت
به سمت اتاق مامانم میرم
هوم.. خوابیده
یهویی یه چاقو دستم می بینم*
چ.. چرا خونیه؟
میبینم بدن مامانم به چند تیک تقسیم شده*
اا_
چی
م.. من کشتم؟
یهویی بدون اینکه خودم حرکت بدنمو داشتع باشم به سمت مامانم میرم و دستمو میکنم تو شکمش*
ها... چییی شده؟؟
گریه میکنم*
یهویی میبینم که حرکتم دسته خودمو دستمو در میارم
که یهو
دا_رم یه صدایی میشنوم
_همزاد
خودتو خسته نکن یه تنبیه بدتر برات دارم!
که یهو بیهوش میشم*
پارت دوم فردا 💖
یه روز شب مهتابی بود در کنار مامانم..
البته مامانم یه ادم منفور بود
ازش متنفرم
مادرش
هوفف فکنم بچه خوابیده
جایه خودشو پهن میکنه*
خوابیدن*
ا/ت
بزار ببینم مامانم خوابه
رفتم تو اتاق*
هوم خوابه
و.. وایسا
چی اتفاقی داره میو_
یچیزی دارم یادم میاد..
اتفاقات گذشته*
ا/ت:تروخدا.. مامان غلط کردم..
مادرش:اینقد روت ابجوش میریزم تا حالت جا بیاد!
مامانش میره*
ا/ت ها.... دارم می_میرم
رفتن بیرون از خونه*
وا_ واییی!
+یهو دیدم یه مار گازم زده
اخ.....
ما_مان
میرم خونه*
پاد زهرو میگیرم*
وایسا ببینم..
ماره سمی نبوده..
ا/ت
به سمت اتاق مامانم میرم
هوم.. خوابیده
یهویی یه چاقو دستم می بینم*
چ.. چرا خونیه؟
میبینم بدن مامانم به چند تیک تقسیم شده*
اا_
چی
م.. من کشتم؟
یهویی بدون اینکه خودم حرکت بدنمو داشتع باشم به سمت مامانم میرم و دستمو میکنم تو شکمش*
ها... چییی شده؟؟
گریه میکنم*
یهویی میبینم که حرکتم دسته خودمو دستمو در میارم
که یهو
دا_رم یه صدایی میشنوم
_همزاد
خودتو خسته نکن یه تنبیه بدتر برات دارم!
که یهو بیهوش میشم*
پارت دوم فردا 💖
۱۸۵
۲۵ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.