برترین عشق پارت ۴
من شب بخاطرت خواب نداشتم یون هی من دیگه ولت نمیکنم یون هی:قول میدی من:قول میدم همونطور که تو بهم قول دادی بهش عمل کردی بعدآوردمش بالا و محکم بغلش کردم من:چقدر دلم برات تنگ شده بود بعد از اون بوسه شبا دیگه خواب نداشتم محکم بغلش کرده بودم بعد از تو بغلش اومدم بیرون من:دیگه نمی تونم تحمل کن بعد لبامو گذاشتم رو لباش و لباشو مک زدم
از زبون خودم
لباشو گذاشت رو لبام و مک زد منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم و پاشدیم من:ساعت چنده کوک:۱۰ من:وایی بریم الان بچه ها نگران میشن کوک:بریم بعد دوییدیم رفتیم که گوشیم زنگ خورد گوشی اونم زنگ خورد کوک:چه خبره من:هنوز ۱۱ نشده این همه میس کال بعد جواب دادم اونم جواب داد من:بله سوریاتا:دختر تو کجایی من:گفتم دارم میرم بیرون هوا بخورم نیم ساعته اومدم سوریاتا:بیا خونه بدو من:الان واقعا چرا داری دستور میدی😐 سوریاتا:میای خونه یا با دمپایی بیام سراغت من:شیطونه میگه سوریاتا:شیطونه غلط کرده با تو بیا خونه من:چشم مامان میام خونه😐 سوریاتا:اومدم من:عوضی بیام خونه نشونت میدم سوریاتا:وحشی بدو بیا ببینم چیکار میکنی من:اوکی اومدم بعد قطع کردم جونگ کوک درگیر بود ودف بعد قطع کرد من:بریم کوک:خف آه یون هی قاطی کردم من:😐 کوک:بریم بعد دستمو گرفت میدویید بعد وایساد من:خوب من باید برم الان یکی میبینه کوک:باشه برو بعد رفتم تو ساختمون و نزدیک در مون شدم جونگ کوکم اومد در کناریم من:تو اینجایی کوک:آره بعد اومد گونمو بوسید و رفت تو منم در زدم یهو سوریاتا در و باز کرد منو کشید تو منم تو شوک بودم و نیشم باز بود
از زبون خودم
لباشو گذاشت رو لبام و مک زد منم همراهیش کردم بعد جدا شدیم و پاشدیم من:ساعت چنده کوک:۱۰ من:وایی بریم الان بچه ها نگران میشن کوک:بریم بعد دوییدیم رفتیم که گوشیم زنگ خورد گوشی اونم زنگ خورد کوک:چه خبره من:هنوز ۱۱ نشده این همه میس کال بعد جواب دادم اونم جواب داد من:بله سوریاتا:دختر تو کجایی من:گفتم دارم میرم بیرون هوا بخورم نیم ساعته اومدم سوریاتا:بیا خونه بدو من:الان واقعا چرا داری دستور میدی😐 سوریاتا:میای خونه یا با دمپایی بیام سراغت من:شیطونه میگه سوریاتا:شیطونه غلط کرده با تو بیا خونه من:چشم مامان میام خونه😐 سوریاتا:اومدم من:عوضی بیام خونه نشونت میدم سوریاتا:وحشی بدو بیا ببینم چیکار میکنی من:اوکی اومدم بعد قطع کردم جونگ کوک درگیر بود ودف بعد قطع کرد من:بریم کوک:خف آه یون هی قاطی کردم من:😐 کوک:بریم بعد دستمو گرفت میدویید بعد وایساد من:خوب من باید برم الان یکی میبینه کوک:باشه برو بعد رفتم تو ساختمون و نزدیک در مون شدم جونگ کوکم اومد در کناریم من:تو اینجایی کوک:آره بعد اومد گونمو بوسید و رفت تو منم در زدم یهو سوریاتا در و باز کرد منو کشید تو منم تو شوک بودم و نیشم باز بود
۲۳.۲k
۰۷ فروردین ۱۴۰۰
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.