وقتی حامله ای و نیاز به مراقبت ویژه داری ...
وقتی حامله ای و نیاز به مراقبت ویژه داری ...
#استری_کیدز #درخواستی
چان :
دست های مردونه اش رو به شکم برآمده ات گذاشت،شکم بزرگت رو کمی نوازش کرد و اروم با با صدایی کم ، گفت
_ هرچقدر که زمان میگذره .. بیشتر از قبل عاشقت میشم .. :)
لینو :
_ ا.ت ۹ ماه نباید کار کنی برای بچه خطرناکه
ابرو هاتو بالا دادی
= اوه .. پسقراره ۹ ماه برام آشپزی کنی ؟
پوزخندی زد
_ البته ، اما ۹ ماه بعد قراره برام جبران بکنی !!
چانگبین :
چانگبینی ، توی کار های خونه بهت کمک میکرد،البته که زیادم نمیزاشت دست به کار بزنی بعضی وقت ها که حوصله ات سر میرفت کار میکردی که اونم اجسام و وسیله های سبکی رو بهت میداد
هیونجین :
همیشه سعی میکرد همچیز بهترین باشه ، همش به فکر راحتیت بود و زیادی نگران اوضاعتب بود چون اخرای بارداری ات بود بیشتر از قبل حواسش بهت بود ، دستش رو گرفتی و اروم نوازشش کردی
لبخندی زدی و گفتی
= هیون..نیازی نیست انقدر نگرانم باشی من و * دستت رو روی شکمت گذاشتی * دختر کوچولومون وقتی تو کنارمون باشی همیشه در امانیم!!
جیسونگ :
از پشت بغلت کرد و دستاش رو زیر شکمت گذاشت ، سرش رو روی گردنت و به آرومی گفت
_ .. مگه قانون این بود که کار کردن برای تو ممنوعه؟*لبخند ملیح و خطرناک😔🦋*
فلیکس :
لبخند دلنشینش رو بر لب گرفت و به موهای مشکی رنگت رو نوازش کرد
_ خوشحالم که قراره به زودی بشیم ۳ نفره .. من ، تو و * دستش رو روی شکمت گذاشت * و این جوجه کوچولو...
سونگمین :
هروقت مسئله کار کرون بود باهات خیلی جدی بود و اگه از حرفش سرپیچی میکردی پشیمونت میکرد *روش های خرکی😔💃*
ای آن:
چون اولین بار داشت همچین چیزی رو تجربه میکرد و به طبق گفته دکتر بیشتر استرس میگرفت که نکنه اشتباهی بکنه و افکارات منفی ای بهش دست میداد..
نفسش رو کلافه بیرون فرستاد و دوباره همون افکار ها به سراغش اومده بودند
متوجه وضعیتش بودی و اینکه با یک لبخند داشت همه چیز رو پنهون میکرد باعث درد قلبت میشد ، کنارت نشست و لبخندی زد
_ حالت خوبه عزیزم؟
= نه،وقتی تورو با این افکار های بی فایده میبینم ناراحت میشم
قیافش رو سوالی کرد که ادامه دادی
= * دستش رو گرفتی * من باور دارم و میدونم که تو قراره بهترین پدر دنیا بشیی!
#استری_کیدز #درخواستی
چان :
دست های مردونه اش رو به شکم برآمده ات گذاشت،شکم بزرگت رو کمی نوازش کرد و اروم با با صدایی کم ، گفت
_ هرچقدر که زمان میگذره .. بیشتر از قبل عاشقت میشم .. :)
لینو :
_ ا.ت ۹ ماه نباید کار کنی برای بچه خطرناکه
ابرو هاتو بالا دادی
= اوه .. پسقراره ۹ ماه برام آشپزی کنی ؟
پوزخندی زد
_ البته ، اما ۹ ماه بعد قراره برام جبران بکنی !!
چانگبین :
چانگبینی ، توی کار های خونه بهت کمک میکرد،البته که زیادم نمیزاشت دست به کار بزنی بعضی وقت ها که حوصله ات سر میرفت کار میکردی که اونم اجسام و وسیله های سبکی رو بهت میداد
هیونجین :
همیشه سعی میکرد همچیز بهترین باشه ، همش به فکر راحتیت بود و زیادی نگران اوضاعتب بود چون اخرای بارداری ات بود بیشتر از قبل حواسش بهت بود ، دستش رو گرفتی و اروم نوازشش کردی
لبخندی زدی و گفتی
= هیون..نیازی نیست انقدر نگرانم باشی من و * دستت رو روی شکمت گذاشتی * دختر کوچولومون وقتی تو کنارمون باشی همیشه در امانیم!!
جیسونگ :
از پشت بغلت کرد و دستاش رو زیر شکمت گذاشت ، سرش رو روی گردنت و به آرومی گفت
_ .. مگه قانون این بود که کار کردن برای تو ممنوعه؟*لبخند ملیح و خطرناک😔🦋*
فلیکس :
لبخند دلنشینش رو بر لب گرفت و به موهای مشکی رنگت رو نوازش کرد
_ خوشحالم که قراره به زودی بشیم ۳ نفره .. من ، تو و * دستش رو روی شکمت گذاشت * و این جوجه کوچولو...
سونگمین :
هروقت مسئله کار کرون بود باهات خیلی جدی بود و اگه از حرفش سرپیچی میکردی پشیمونت میکرد *روش های خرکی😔💃*
ای آن:
چون اولین بار داشت همچین چیزی رو تجربه میکرد و به طبق گفته دکتر بیشتر استرس میگرفت که نکنه اشتباهی بکنه و افکارات منفی ای بهش دست میداد..
نفسش رو کلافه بیرون فرستاد و دوباره همون افکار ها به سراغش اومده بودند
متوجه وضعیتش بودی و اینکه با یک لبخند داشت همه چیز رو پنهون میکرد باعث درد قلبت میشد ، کنارت نشست و لبخندی زد
_ حالت خوبه عزیزم؟
= نه،وقتی تورو با این افکار های بی فایده میبینم ناراحت میشم
قیافش رو سوالی کرد که ادامه دادی
= * دستش رو گرفتی * من باور دارم و میدونم که تو قراره بهترین پدر دنیا بشیی!
۲.۵k
۱۲ آذر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.