مرگ را پروای آن نیست

مرگ را پروای آن نیست
که به انگیزه‌ای اندیشد 
زندگی را فرصتی آن قدر نیست
که در آینه به قدمت خویش بنگرد        
و عشق را مجالی نیست       
حتی آن قدر که بگوید: 
برای چه دوستت می‌دارد!

#احمد_شاملو
دیدگاه ها (۱)

از آمدنم نبود گردون را سودوز رفتن من جاه و جلالش نَفُزودوز ه...

در وادیِ محبت دانی چه کار کردماول به سر دویدم، آخر ز پا فتاد...

کاش دلتنگی نیز نام کوچکی می‌داشتتا به جانش می‌خواندینام کوچک...

سفر مرا به زمین های استوایی بردو زیر سایهٔ آن بانیان سبز تنو...

حواستان باشد !اینجا خیلی زود ، دیر می شود !جایی که همه چیز ت...

آیدای کوچولوی منآن‌قدر دوستت دارم که گاهی از وحشت به لرزه می...

بقای عشق باورم نیست ولی عشق تو پایانم شدرفتی و خاک من آغشته ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط