روح
" خوب که فکرش را می کنم (و من اصولاً تنها کاری که خوب بلدم فکر کردن است) آدمیزاد نباید برای اشتباهاتش دنبال توجیه بگردد. گیرم که توانست توجیه دندان گیری هم بیاورد و عالم و آدم را قانع کند که اشتباهش قابل توجیه است، خودش را که نمیتواند قانع کند. یعنی به نظرم اگر خودش را هم بتواند به این سادگی ها فریب دهد، دیگر بهتر است اسم آدمیزاد را از روی نوع اش بردارد؛ مثلاً بگذارد حیوان موجه یا چیزی شبیه این"
دارم فکر می کنم. دارم بلند بلند فکر میکنم؛اما لازم هم نیست که فکرم بلند باشد. او از سکوتم هم می تواند فکرم را بخواند. او که مرا بیشتر از من بلد است.
یک دفعه از پشت سر دستهایش را روی چشمهایم میگذارد:
" آخرش این همه فکر کردن کار دستت می دهد خانم فیلسوف😄"
خانم فیلسوف رمزیست بین ما؛ (من و او) طبق یک قرار ناگذاشته این لقب با اختلاف عاشقانه ترین خطاب اوست. دستهایش را آرام بر می دارم و می بوسم:
" تو کی برگشتی که من نفهمیدم؟"
_ " دیدم غرق شده ای. گفتم چوبی، لاستیکی، چیزی بیاندازم از بحر تفکراتت بیرون بیایی، مگر اینکه مرا هم ببینی"
+ (( چطور آمدی که من متوجه نشدم؟!))
به طرز شیطنت آمیزی لبخند میزند:
(( ارواح سرگردان عبور و مرور شان هم بی صداست))
چشمم از او عبور میکند و به قاب عکس پشت سرش می رسد... ارواح همینقدر شفاف اند...
دارم فکر می کنم. دارم بلند بلند فکر میکنم؛اما لازم هم نیست که فکرم بلند باشد. او از سکوتم هم می تواند فکرم را بخواند. او که مرا بیشتر از من بلد است.
یک دفعه از پشت سر دستهایش را روی چشمهایم میگذارد:
" آخرش این همه فکر کردن کار دستت می دهد خانم فیلسوف😄"
خانم فیلسوف رمزیست بین ما؛ (من و او) طبق یک قرار ناگذاشته این لقب با اختلاف عاشقانه ترین خطاب اوست. دستهایش را آرام بر می دارم و می بوسم:
" تو کی برگشتی که من نفهمیدم؟"
_ " دیدم غرق شده ای. گفتم چوبی، لاستیکی، چیزی بیاندازم از بحر تفکراتت بیرون بیایی، مگر اینکه مرا هم ببینی"
+ (( چطور آمدی که من متوجه نشدم؟!))
به طرز شیطنت آمیزی لبخند میزند:
(( ارواح سرگردان عبور و مرور شان هم بی صداست))
چشمم از او عبور میکند و به قاب عکس پشت سرش می رسد... ارواح همینقدر شفاف اند...
۲.۸k
۲۹ خرداد ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.