گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است
گرچه گیسوی شما دائم پریشان بهتر است
بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است
بوسه می چسبد ولی از گرمی لب های تو
چای هل هم قند پهلو توی فنجان بهتر است
دائما از خنده ام من را قضاوت کرده ای...
گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است
با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص
همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است
بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن
این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است
از قفس آزاد میخواهی دلم را منتها...
زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است
یا خودت یا هیچکس راضی به این تنهائیم
بی وصال دست هایت درد هجران بهتر است
بیش از این دلواپس آشفتگی هایم نباش
همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است
بیش از این از من نگیری دین و ایمان بهتر است
بوسه می چسبد ولی از گرمی لب های تو
چای هل هم قند پهلو توی فنجان بهتر است
دائما از خنده ام من را قضاوت کرده ای...
گریه اما از غمی در خنده پنهان بهتر است
با غمت خوش بوده احوال دلم یک جور خاص
همچو مجنونی که حالش در بیابان بهتر است
بعد از این آسوده تر جان مرا آتش بزن
این عمارت بعد تو مخروب و ویران بهتر است
از قفس آزاد میخواهی دلم را منتها...
زندگی کردن کنارت کنج زندان بهتر است
یا خودت یا هیچکس راضی به این تنهائیم
بی وصال دست هایت درد هجران بهتر است
بیش از این دلواپس آشفتگی هایم نباش
همچو گیسوی شما باشم پریشان بهتر است
۱.۶k
۲۴ اسفند ۱۳۹۷
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.