عاشقانه
ای یادِ دور دست که دل میبری هنوز!
چون آتشِ نهفته به خاکستری هنوز!
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامیِ خوبان سری هنوز!
سودای دلنشینِ نخستین و آخرین!
عمرم گذشته است و تو اَم در سری هنوز!
ای چلچراغِ کهنه که زآنسوی سالها
از هر چراغِ تازه فروزانتری هنوز!
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شرابِ کهنه که در ساغری هنوز
چون آتشِ نهفته به خاکستری هنوز!
هر چند خط کشیده بر آیینهات زمان
در چشمم از تمامیِ خوبان سری هنوز!
سودای دلنشینِ نخستین و آخرین!
عمرم گذشته است و تو اَم در سری هنوز!
ای چلچراغِ کهنه که زآنسوی سالها
از هر چراغِ تازه فروزانتری هنوز!
با جرعهای ز بوی تو از خویش میروم
آه ای شرابِ کهنه که در ساغری هنوز
۹.۸k
۲۸ مرداد ۱۴۰۱