دانلود رمان ماشین عروسی
https://www.1roman.ir/%d8%af%d8%a7%d9%86%d9%84%d9%88%d8%af-%d8%b1%d9%85%d8%a7%d9%86-%d9%85%d8%a7%d8%b4%db%8c%d9%86-%d8%b9%d8%b1%d9%88%d8%b3%db%8c/از ماشین پیاده شدم .قدم اول که سمت خونه برداشتم ، خانم جعفری از در بیرون اومد ، متوجه من نبود و داشت زیرلب با خودش غر میزد .«حتما دوباره از چیزی شکایت داره »می خواستم از کنارش رد بشم سرم پایین انداختم آروم سلام کردم که شاکی برگشت نگام کرد و گفت:«چه سلامی ، چه علیکی
آبروم ناخودآگاه بالا پرید گفتم:« باز چه مشکلی پیش اومده ».
دست به کمر داد زد
می خواستی چی بشه ؟سه روز گذشته هنوز اجاره خونه و ندادید .
سرم پایین انداختم آروم گفتم
آبروم ناخودآگاه بالا پرید گفتم:« باز چه مشکلی پیش اومده ».
دست به کمر داد زد
می خواستی چی بشه ؟سه روز گذشته هنوز اجاره خونه و ندادید .
سرم پایین انداختم آروم گفتم
۱.۷k
۱۷ تیر ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.