𝐒𝐞𝐪𝐮𝐨𝐢𝐚
نیمه شب وقتی ک همه خواب هستن من مشغول فکر کردن هستم به حقیقت فکر میکنم علاقه ایی به مزه تلخ ندارم اما از یک شب بعد! از یک شب بعد تلخی حقیقت به دهنم خوش امد...بعداون شب بیشتر قبل به دنبال پیدا کردنه حقیقت رفتم با فهمیدنه هر حقیقت تلخ یک لبخند سرد زدم به فکر کردن ادامه دادم تا بیشتر بفهمم...هرشبی که فکر کردم شاهد گریه های ابرها بودم عایا برای من بود؟یا اونا هم زخمی تلخ در تن دارن؟...
تمام رویا هایم در آتش حقیقت سوخت خاکسترش به دریا رفت بینش گم شد( منظور مشکلاته)اره عزیزم تو فکر میکنی که من بیخیال هستم نبینم اما نه دقیق تر از هر کس دیگه ایی دارم میبینم اره اره ماه تا ابد برای من پشت ابر نمیمونه...
نیمه شب وقتی ک همه در حال رویا دیدنن من در حاله مزه مزه کردنه حقیقت های تلخ دنیا زندگیم هستم کی فکرشو میکرد انقدر شیرین باشه برام فهمیدن چیزایی که همیشه ازشون فراری بودم؟
اونقدرا هم سخت نبود قبول کردنه اینکه اشتباه کردم من ترس داشتم اما حالا دیگه هیچ ترسی ندارم وقتی که میدونم کی کجا بهم دروغ گفته شجاعت کافی برای برخورد درست باهاشونو به دست میارم از جمله"میدونم ولی اهمیت نمیدم"
همین منظور رو دارم که من حقیقت رو میدونم اما تا وقتی ک زمانش برسه سکوت میکنم بهت اجازه میدم پیش بری میخوام بینم تا کجا میخوای ابر هارو جلویه ماه نگهرداری!...
حسش خیلی خوبه من میدونم همه چیو در حالی ک تو فک میکنی از من باهوش تری من در حال خندیدن به توام...
نیمه شب وقتی همه در حال رویا دیدنن من دارم حقیقت های تلخمو مزه مزه میکنم لبخند سرد میزنم حتی اگه افسرده بشم شاد تر از زمانی که گول خورده بودم خواهم بود...
نیمه شب وقتی ک همه در حال رویا دیدنن هستن من حقیقت های تلخمو مزه مزه میکنم در اخر با یه لبخند سرد به خواب میرم...
Sequoia...
تمام رویا هایم در آتش حقیقت سوخت خاکسترش به دریا رفت بینش گم شد( منظور مشکلاته)اره عزیزم تو فکر میکنی که من بیخیال هستم نبینم اما نه دقیق تر از هر کس دیگه ایی دارم میبینم اره اره ماه تا ابد برای من پشت ابر نمیمونه...
نیمه شب وقتی ک همه در حال رویا دیدنن من در حاله مزه مزه کردنه حقیقت های تلخ دنیا زندگیم هستم کی فکرشو میکرد انقدر شیرین باشه برام فهمیدن چیزایی که همیشه ازشون فراری بودم؟
اونقدرا هم سخت نبود قبول کردنه اینکه اشتباه کردم من ترس داشتم اما حالا دیگه هیچ ترسی ندارم وقتی که میدونم کی کجا بهم دروغ گفته شجاعت کافی برای برخورد درست باهاشونو به دست میارم از جمله"میدونم ولی اهمیت نمیدم"
همین منظور رو دارم که من حقیقت رو میدونم اما تا وقتی ک زمانش برسه سکوت میکنم بهت اجازه میدم پیش بری میخوام بینم تا کجا میخوای ابر هارو جلویه ماه نگهرداری!...
حسش خیلی خوبه من میدونم همه چیو در حالی ک تو فک میکنی از من باهوش تری من در حال خندیدن به توام...
نیمه شب وقتی همه در حال رویا دیدنن من دارم حقیقت های تلخمو مزه مزه میکنم لبخند سرد میزنم حتی اگه افسرده بشم شاد تر از زمانی که گول خورده بودم خواهم بود...
نیمه شب وقتی ک همه در حال رویا دیدنن هستن من حقیقت های تلخمو مزه مزه میکنم در اخر با یه لبخند سرد به خواب میرم...
Sequoia...
۲.۱k
۱۰ اسفند ۱۴۰۱