اه ... اه اي خانه ي ويران من تا ابد جا مانده اي در ي
اه ... اه اي خانه ي ويران من تا ابد جا مانده اي در ياد من
قامتم خم ميشود بر خاك تو مي زنم بوسه به روي پاك تو
من تو را اباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن
من برايت قصه مي گويم ز ايران كهن از زنان و مردماني خوش سخن
روزگاري خاك ما آباد بود از همه نيرنگ ها آزاد بود
روزگاري راستي در دين ما جشن و شادي و سرور ، آيين ما
هم وطن بيدار شو ، بيدار شو در تن ايران فروشان خار شو
مشت باش و بكوبش بر دهان بر دهان خائنان اين زمان
روزگاري را ز ديرين ياد كن بر فراز قله ها فرياد كن :
من تو را آباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن ..
( عارفه)
قامتم خم ميشود بر خاك تو مي زنم بوسه به روي پاك تو
من تو را اباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن
من برايت قصه مي گويم ز ايران كهن از زنان و مردماني خوش سخن
روزگاري خاك ما آباد بود از همه نيرنگ ها آزاد بود
روزگاري راستي در دين ما جشن و شادي و سرور ، آيين ما
هم وطن بيدار شو ، بيدار شو در تن ايران فروشان خار شو
مشت باش و بكوبش بر دهان بر دهان خائنان اين زمان
روزگاري را ز ديرين ياد كن بر فراز قله ها فرياد كن :
من تو را آباد ميسازم وطن من برايت ميدهم اين جان و تن ..
( عارفه)
۵۶۶
۱۷ خرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۴)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.